تا ابد کوثر توحید ز پیمانهی اوست؛ امام حسین (ع)؛ غلامرضا سازگار (میثم)
بسمالله الرحمن الرحیم
تا ابد کوثر توحید ز پیمانهی اوست
سینهی سوختگان شمع عزاخانهی اوست
شعلههای عطشش در نفس خستهی ما
کوه سنگین غم ما به روی شانهی اوست
حرم اوست حریمی که بود کعبهی جان
دل بشکسته بهشتی است که ویرانهی اوست
دل آتشزدهی ما که جهانی را سوخت
شعلهاش از شرر دامن ریحانهی اوست
گوهری را که خدا قیمت آن داند و بس
دُرّ اشکی است که تقدیم به دُردانهی اوست
درس آزادگی از مکتب او یافت کمال
روح مردانگی از همّت مردانهی اوست
طُرفهبیتی است از آن شاعر دلسوختهام
که پر از خون جگر ساغر و پیمانهی اوست
"این حسین کیست که عالم همه دیوانهی اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهی اوست"
تا از این نُه فلک و هفت رواقش اثر است
سر نورانی او بر سر نی جلوهگر است
سندی را که به خون گلوی خویش نوشت
تا خداییِّ خدا پیش خدا معتبر است
این شهیدی است که با آتش هفتاد و دو چراغ
داغ او تا ابدالدّهر به قلب بشر است
در صف حشر پیمبر به رویش خنده زند
هر که را دیده بر آن حنجر خشکیده، تر است
سر ما خاک درِ خاکنشینان درش
دل ما با سر نورانی او همسفر است
نه فقط سینه سپر کرد به هنگام نماز
تا ابد سینهی او تیر بلا را سپر است
همه مُردند، چرا هر چه زمان میگذرد
مکتب سرخ حسین ابن علی زندهتر است
"این حسین کیست که عالم همه دیوانهی اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهی اوست"
چشمها چشمهی زمزم شده از اشک غمش
اشکها سیل شده گشته به دور حرمش
خون اصغر شده مُهر سند پیروزی
دست عبّاس جدا گشته به پای علمش
او که انگشتر خود داد به سائل نه عجب
که کریمان همه گردند خجل از کرمش
گر به قدر کرمش دست بگیرد همه را
روز محشر گنه خلقِ جهان است کمش
نکند قاتل خود را ز کرم عفو کند
به دل سوختهی فاطمه دادم قسمش
خون ببارید به زخم تن صد پارهی او
که چهل روز دمید از دلِ هر سنگ دمش
بنویسید به خونِ جگر و اشک بصر
به در و بام و رواق و حرم محترمش
"این حسین کیست که عالم همه دیوانهی اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهی اوست"
ذبح مهمان که شنیده، لب عطشان لب آب
جگر بحر و دل آب، کباب است کباب
ورق مصحف و خون، سورهی نور و سُم اسب؟!
سرِ پاک پسرِ فاطمه و بزم شراب؟!
زینت عرش خدا نقش زمین از سر نی
چرخ گردون ز چه گردید و نگردید خراب؟!
گر چه پیشانی نورانیاش از سنگ شکست
باز با خون علی اصغر خود کرد خضاب
رفت از خیمه نگه پشت سر خویش نکرد
بس که بر شوق ملاقات خدا داشت شتاب
موج خون، زخم بدن، داغ جوان، سجدهی شکر
عجبا دیدهی تاریخ ندیده است به خواب
که جز او خون دلش را به سما پاشیده
چه کسی کرده جز او دشمن خود را سیراب؟
"این حسین کیست که عالم همه دیوانهی اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهی اوست"
چشم هر ملّت بیدار حسین است حسین
کشتهی مکتب ایثار حسین است حسین
ارزش گوهر اشکی که به چشم است بدان
نفروشش که خریدار حسین است حسین
آن که از خون جبین، خون جگر، خون پسر
کرده رنگین گل رخسار، حسین است حسین
دین من مکتب من قبلهی من کعبهی من
به محمّد قسم این چار، حسین است حسین
با وجودی که در آن محفل خون یار نداشت
خلق را در دو جهان یار حسین است حسین
به خداییِّ خدا بر همه خوبانِ جهان
سیّد و سرور و سالار حسین است حسین
ز آشنا دل نتوان برد خدا میداند
آن که دل برده ز اغیار حسین است حسین
"این حسین کیست که عالم همه دیوانهی اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهی اوست"
کیست این کشته که دریا شده خونینجگرش
سینهای نیست که سوزی نبرد از شررش
گر بپرسید که کِی لحظهی میلادش بود
گویم آن لحظه که لبتشنه جدا گشت سرش
بهر یک سجدهی کامل ز سه خون ساخت وضو
خون پیشانی و خونِ دل و خونِ پسرش
پیش پیکان بلا سینه سپر کرد ولی
حنجر کودک ششماههی او شد سپرش
با همه زخم بدن، قاتل او گشت دو زخم
که یکی بر جگرش بود و یکی بر کمرش
خون و زخم بدن و گرد و غبار صحرا
سه کفن بود در آن وادی سوزان به برش
پسرانم به فدای پسرانش تا حشر
پدرانم همگی خاک قدوم پدرش
"این حسین کیست که عالم همه دیوانهی اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهی اوست"
عطش روز جزا با عطشش رفت ز یاد
آب! خاکت به سر و آبرویت باد به باد
با لبِ تشنه بریدند سر مهمان را
لعن الله علی آل زیادٍ و زیاد
به دلش داغ لب حضرت عبّاس بُود
بحر از این داغ زند تا صف محشر فریاد
دیده بر آب روان دوخت ولی آب نخورد
دید تصویر سکینه به روی آب افتاد
مدح او را همه از نعرهی دریا شنوید
که ز خون جگرش آب به دریا هم داد
تربیتیافتهی یوسف زهرا این است
کز لبش داغ عطش بر جگر بحر نهاد
روز محشر که علم در کف عبّاس بود
اهل محشر همه این بیت بیارید به یاد
"این حسین کیست که عالم همه دیوانهی اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهی اوست"
نازم آن کشته که جان یافت کمال از بدنش
تا ابد خنده به شمشیر زند زخم تنش
جامه از زخم بدن دوخته بر قامت خویش
پیرهن از تن و تن پارهتر از پیرهنش
آب غسل تن صد پارهاش از خون گلو
خاک صحراست کفن بر بدن بیکفنش
جایی از زمزمهی ماتم او خالی نیست
این شهیدی است که عالم شده بیتالحزنش
تیر دشمن به جگر، خنجر قاتل به گلو
زخم شمشیر به سر، چشمهی خون در دهنش
تا نفس داشت به آن قوم، نصیحت میکرد
چه گنه داشت که شد سنگ، جواب سخنش
هر دلی یک حرم پیکر صد پارهی اوست
هر کجا مینگرم نیست به جز انجمنش
"این حسین کیست که عالم همه دیوانهی اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهی اوست"
زیر شمشیر، امامت به همه عالم داشت
به لبش زمزمه، در دیده دو صد زمزم داشت
زخمها بر جگرش بود که ناپیدا بود
همه میسوخت و از زخم زبان مرهم داشت
با خدا در یم خون عهد شفاعت میبست
از گلوی علی اصغر سندی محکم داشت
تیر غم بود که بر سینهی او میبارید
همه را کرد فراموش و غم عالم داشت
گر همه ملک خدا چشمهی چشمی میشد
به خدا در غم او اشک مصیبت کم داشت
وقت مرگ از نفسش روح مسیحا میریخت
که به خون پیکر هفتاد و دو عیسیدم داشت
میشنیدند ملائک همه و میدیدند
که ز صبح ازل این زمزمه را آدم داشت
"این حسین کیست که عالم همه دیوانهی اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهی اوست"
هر کجا حکم الهی است سخنگو سر توست
شاخه و نخل و نی و طشت طلا منبر توست
به "قیامت" قسم از روز قیامت تا حشر
همه ایّام، "قیامت"، همه جا محشر توست
آنچه گفتند و نگفتند در اوصاف بهشت
همه در یک گُل لبخند علی اصغر توست
آن که بخشید به اسلام بقا، خون تو بود
آن که خون تو بقا یافت از او خواهر توست
دوست میخواست تو را کشته ببیند ورنه
نیزه فرمانبر تو، تیغ ثناگستر توست
عضو عضو بدنت سوره و زخمت آیات
ورق مصحف آغشته به خون پیکر توست
نه محرّم نه صفر بلکه همه دورهی سال
باید این بیت بخوانیم که یادآور توست
"این حسین کیست که عالم همه دیوانهی اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهی اوست"
در سقیفه ز می فتنه چو پیمانه زدند
شعله گشتند و به شمع و گل و پروانه زدند
عوض اجر رسالت به رسول دو سرا
دخترش فاطمه را شعله به کاشانه زدند
حرم شیر خدا را به اسیری بردند
کعب نی بود که بر پهلو و بر شانه زدند
نازپروردهی زهرا و علی، زینب را
از پی دلخوشی زادهی مرجانه زدند
زدن دخت علی، ریختن خونِ حسین
لگدی بود کز اوّل به در خانه زدند
صدف و دُر، ز فشار در و دیوار شکست
تا که در کرب و بلا تیر به دُردانه زدند
از ازل بود همین ترجمه و تفسیرش
آنچه فریاد ز دل، عاقل و دیوانه زدند
"این حسین کیست که عالم همه دیوانهی اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهی اوست"
ای که با خون گلویت شده قرآن تفسیر
آیه آیه شده اوراق تنت از شمشیر
بر تنت آیه نوشتند ز شمشیر، ولی
جمله جمله همه را نقطه نهادند به تیر
پسرانت همه در راه خداوند شهید
دخترانت همه بر یاری اسلام اسیر
آنچه گفتند و نگفتند رسولان خدا
گشت با خون دل و خون گلویت تفسیر
جانفشانی به سر دست تو دارد از شوق
که به پیکان بلا خنده زند کودک شیر
به نماز تو بنازم که پس از ذکر سلام
بر سر نیزه درخشیدی و گفتی تکبیر
"میثم" از حنجرهی سوخته فریاد زند
پرسد ای مردم عالم ز صغیر و ز کبیر
"این حسین کیست که عالم همه دیوانهی اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهی اوست"
غلامرضا سازگار
* منبع: وبلاگ خیمه