تعریف معجزه چیست؟ و چگونه مىتوان اعجاز را اثبات کرد؟
پرسش
چگونه مىتوان اعجاز را تعریف و اثبات کرد؟
پاسخ
تعریف اعجاز
دانشمندان مسلمان در تعریف «معجزه» گفتهاند:[۱]
"معجزه، امر خارق عادتى است که مقرون به تحدى باشد و از طرفى با ادعا مطابقت داشته باشد".
اعجاز و قانون علیت
خوارق عادت، رویدادهایى هستند که بر خلاف عادت امور و اشیا و عملکرد معهود قوانین طبیعى مىباشند. این که گفته شد: معجزه خارق عادت است، نه بدین معنا است که معجزه، استثنایى است از قانون علیت[۲]. معجزه، نفى علل نیست؛ چون قانون علیت هم مورد پذیرش برهان است و هم قرآن. قانون علیت[۳] و خوارق عادت، هر دو مورد پذیرش قرآن کریماند، ولى معارفى را هم به بشریت عرضه مىکنند؛ مانند این که زمام علل به دست خدا است، اسباب مادى مستقل در تأثیر نیستند و سبب واقعى خدا است.[۴] و از جمله اسبابى که در مورد معجزات مؤثر است، نفوس انبیا مىباشد،[۵] و مبدأى که در نفوس انبیا و اولیا و مؤمنان قرار دارد، مافوق تمام اسباب ظاهرى، و غالب بر آنها است.[۶]
شرایط اعجاز
نتیجه این که، معجزه و سایر امور خارقالعاده، مانند امور عادى به اسباب طبیعى محتاجاند و علاوه، هر دو (معجزه و امور عادى) از اسباب باطنى بهرهمندند، و اسباب باطنى با آنچه که ما آنان را به عنوان اسباب مىشناسیم متفاوتاند، ولى در امور عادى، اسباب ظاهرى و عادى توأم با اسباب باطنى و حقیقى بوده و آن اسباب باطنى هم توأم با اراده و امر خدا مىباشند. البته گاهى اسباب حقیقى با اسباب ظاهرى هماهنگى نمىکنند و در نتیجه، سبب ظاهرى از سببیّت افتاده و آن امر عادى موجود نمىشود؛ چون اراده و امر خدا بدان تعلق نگرفت. برخلاف امور خارقالعاده که مستند به اسباب طبیعى عادى نبوده، بلکه به اسباب طبیعى غیرعادى تکیه دارند؛ یعنى به اسبابى که براى عموم مردم قابل لمس نیست. البته اسباب طبیعى غیرعادى نیز مقارن به اسباب حقیقى و باطنى و در نهایت مستند به اذن و ارادهى خدا مىباشند.
از شروط دیگر معجزه، مقرون بودن به تحدى است؛ یعنى پیامبرى که معجزه به دست او جارى مىشود از همگان، به ویژه منکران و ناباوران، مىخواهد که اگر معجزهى او را عمل عادى مىدانند و حاکى از صدق دعوت او نمىشمارند، نظیر آن را بیاورند.[۷]
به عبارت دیگر، معجزه یعنى "بینه و آیت الهى" که براى اثبات یک مأموریت الهى صورت مىگیرد؛ لذا محدود به شرایط خاص و مقرون به تحدى مىباشد.[۸]
از جمله مواردى که در معجزه شرط است و در تعریف معجزه بیان شده، این است که مطابقت با ادعا داشته باشد؛ یعنى اگر کسى ادعاى نبوت مىکند و معجزهى خودش را، به عنوان مثال، شفادادن کور مىداند، باید کور شفا پیدا کند تا دلیلى بر صدق او باشد.[۹]
فرق معجزه با سحر و کهانت
پس معجزه، خرق عادت است و خرق عادت اگرچه شامل سحر و کهانت و استجابت دعا و امثال آن مىشود، اما سحر و کهانت تاب مقاومت در برابر معجزه را ندارند و اسبابش، مغلوب مىشوند و معجزه، از این جهت معجزه است که عوامل طبیعى و غیر عادى آن، مغلوب واقع نمىگردند و همواره قاهر و غالباند.[۱۰]
سحر و جادوگرى نه منشأ الهى دارد و نه منشأ طبیعى و مابهازاى واقعى و نفسالامرى، و غالباً بر چشمبندى، از جمله سبقتگرفتن بر سرعت دید و ایهام و تخیل و تلقین مبتنى است. و اگر در بعضى موارد هم منشأ طبیعى داشته باشد، در خدمت اهداف شر است و غالباً با جهل و خرافات توأم مىباشد؛ یعنى خارقالعادهى بشرى در هدف هم با معجزهی پیامبران، تفاوت دارد؛ چون پیامبران معجزات را به منظور هدایت و راهنمایى بشر مىآورند نه سرگرمى...
از طرف دیگر، معجزه قید و شرط خاصى ندارد؛ بدین معنا که براى انجام آن نیاز به آموزش و تمرین نیست، برخلاف آنچه که مرتاضان انجام مىدهند که از سویى به تعلم و تمرین محتاجاند، و از سوى دیگر نمىتوانند هر کارى را انجام دهند. و این به دلیل آن است که معجزهى پیامبران متکى به نیروى لایزال و نامحدود الهى است، ولى خارقالعادهاى که از دیگران سرمىزند از نیروى محدود انسانى مایه مىگیرد؛ و لذا است که خارق عادت بشرى قابل معارضه است و احدى جرأت ندارد که تحدى کند.[۱۱]
فرق معجزه با کرامت
معجزه با استجابت دعا و... این فرق را دارد که در مورد معجزه، پاى تحدى و هدایت خلق در کار است و با صدور آن، صحت نبوت پیامبر و رسالت و دعوتش به سوى خلق اثبات مىگردد؛ لذا شخص صاحب معجزه، در آوردن آن مختار است. به این معنا که هر وقت از او معجزه خواستند مىتواند بیاورد و خدا هم ارادهاش را عملى مىسازد. بر خلاف استجابت دعا و کرامات اولیا که چون پاى تحدى در کار نیست و هدایت کسى وابسته به آن نیست، تخلف آن امکانپذیر است و تخلف آن موجب گمراهى دیگران نمىشود.[۱۲]
به عبارت دیگر، کرامت یک امر خارقالعادهاى است که صرفاً اثر قوت روحى و قداست نفسانى یک انسان کامل یا نیمهکامل است، و براى اثبات هدف الهى خاصى نیست و در واقع، معجزه زبان خدا است که شخصى را تأیید مىکند ولى کرامت، چنین زبانى نیست.[۱۳]
به هرحال معجزهى همراه با ادعا، مختص نبى است و اگر از شخصى معجزهاى سرزد، یا ادعاى نبوت دارد یا ندارد، و اگر دارد، از طریق معجزهاش به صدق ادعایش علم پیدا مىکنیم؛ چون اظهار معجزه از دست دروغگو عقلاً قبیح است، و اگر ادعاى نبوت ندارد به نبوتش حکم نمىشود؛ زیرا معجزه، ابتداءً بر نبوت دلالتى ندارد و آنچه را که اثبات مىکند، صدق ادعا است و اگر ادعا متضمن دعواى نبوت باشد، معجزه دلالت مىکند که مدعى در ادعایش راستگو است و لازمهی این راستگویى، ثبوت نبوتش خواهد بود.
البته پیامبر قبل از نبوت هم مىتواند معجزه کند، اما این از باب "ارهاص" یعنى آمادهکردن مردم براى شنیدن دعوت است.[۱۴]
آرى، معجزه فقط بعد از آغاز دعوت پیامبران و همراه با تحدى سرمىزند و در غیر این صورت اگر عمل خارقالعادهاى از پیامبر ملاحظه شود، کرامت شمرده مىشود، هرچند که عرفاً همهى کرامات انبیا و ائمهى اطهار(ع) معجزه شمرده مىشوند.[۱۵]
اثبات معجزه
اما اثبات معجزه، متوقف بر تبیین دو مسئله است، اقسام معجزات پیامبر(ص)، و وجوه اعجاز قرآن.
اقسام معجزات
معجزه بر دو قسم است: فعلى و قولى
الف) معجزهى فعلى عبارت است از: تصرف در کائنات بر اساس ولایت تکوینى،[۱۶] به اذن خداوند؛ مثل شقالقمر[۱۷] و شقالشجر[۱۸] از طرف پیامبر اسلام(ص) و شقالارض[۱۹] و شقالبحر[۲۰] در داستان قارون و فرعون از ناحیهى حضرت موسى(ع)، و شقالجبل[۲۱] از سوى حضرت صالح و شفادادن اکمه و ابرص و احیاى مردگان[۲۲] توسط حضرت عیسى(ع) و کندن درب قلعهى خیبر به اعجاز علوى.[۲۳]
ب) معجزهى قولى عبارت است از: کلمات و بیانات خداوند و پیامبر(ص) و ائمه(ع) که حاوى معارف عمیق و حقى هستند که موجب حیرت و ابتهاج عقول عالمیان گشتهاند.
فرق معجزه فعلی و قولی
در فرق معجزهی فعلى و گفتارى باید گفت: معجزهى فعلى، هم محدود به زمان و مکان خاصى است و هم براى عوام مىباشد؛ چون آنها با محسوسات سر و کار دارند،[۲۴] اما معجزهى قولى، اختصاص به زمان خاصى ندارد و در تمام عصرها باقى و براى خواص مىباشد.
البته از معجزات فعلى پیامبر(ص)، تعیین قبلهى مدینه مىباشد که هنوز هم پابرجا است و پیامبر(ص) بدون این که از آلات نجومى و قواعد هیوى و... استفاده نماید، به سوى کعبه ایستاد و فرمود: "محرابى على المیزاب"؛ محراب من روبروى ناودان خانهی خدا است.[۲۵]
اثبات اعجاز فعلى، نیاز به بررسى روایاتى دارد که آن اعجاز را نقل کردهاند، اگر آن روایات از نظر سند مورد پذیرش بودند یا قراینی برای صحت وجود داشتند، آن اعجاز را مىپذیریم، و گر نه راهى براى اثبات آن نداریم، اگرچه احتمال آن را هم نمىتوانیم نفى کنیم. البته آن دسته از اعجاز فعلى را که قرآن از پیامبران نقل کرده، بدون شک و تردید مىپذیریم. و همچنین اعجازهاى فعلى که هنوز پابرجا مىباشند، مورد قبول خواهند بود.
اعجاز قرآن
سرسلسلهى اعجاز قولى، قرآن است و در صدور و عدم تحریف قرآن، کسى نمىتواند شک کند و آنچه که مىماند این است که به چه دلیل قرآن معجزه است؟
براى پاسخگویى به این سؤال، تبیین وجوه اعجاز ضرورى به نظر مىرسد؛ یعنى قرآن از جهات مختلف بررسى گردد تا ثابت شود که کلام خدا است.
وجوه اعجاز قرآن[۲۶]
قرآن از جهات مختلف تحدى کرده است که در ذیل به برخى از آنها اشاره مىشود:
۱. تحدى به فصاحت و بلاغت،[۲۷]
۲. تحدى به عدم اختلاف در معارف ارائهشده،[۲۸] و بدین جهت است که حضرت على(ع) مىفرماید: «بعضى از قرآن، ناطق به مفاد بعض دیگر و پارهاى از آن شاهد پارهاى دیگر است.»[۲۹]
۳. تحدى به خبرهاى غیبى،[۳۰]
۴. تحدى به کسى که قرآن بر او نازل شده است.[۳۱]
۵. تحدى به علم،[۳۲]
و...
قرآن مجید از این طریق اعجاز و حقانیت خود را اثبات مىنماید که: شخصى که امى و درسنخوانده است و در محیطى که از اخلاق و معارف و تمدن بشرى، در آن خبرى نبود رشد کرده، نمىتواند از پیش خود معارف و اخلاق و قوانین دینى، اعم از عبادتها و معاملات و سیاستهای اجتماعى و... و خلاصه هر آنچه که بشریت بدان محتاج است، به بشریت عرضه کند، به نحوى که صاحبان اندیشه و علوم را به اعجاب وا داشته و از ادراک آن عاجز ماندهاند. قرآن نه تنها کلیات و مهمات مسائل را متعرض شده است، بلکه از بیان جزئىترین مسائل هم فروگذار نکرده، و عجیب این است که تمام معارفش بر اساس فطرت و اصل توحید بنا شده، به طوری که تفاصیل احکامش بعد از تحلیل به توحید برمىگردد و اصل توحیدش بعد از تجزیه به همان تفاصیل بازگشت مىکند.
قرآن، هم الفاظش معجزه است و هم معانى نهفته در الفاظش؛ یعنى هم خوب سخن گفته و هم سخن خوب ارائه داده است.[۳۳] و تا حال کسى نتوانسته که در برابر تحدى قرآن در زمینههاى مختلف، قد علم کند و لااقل سورهاى مانند سورهی کوثر بیاورد.
نکتهاى که در آخر لازم است بدان اشاره گردد، این است که قرآن در کلماتش به طور مطلق تحدى کرده،[۳۴] و فرموده اگر کسى مىتواند نظیرش را بیاورد، و نفرمود که اگر مىتوانید کتابى فصیح و یا بلیغ مثل قرآن و یا کتابى که مشتمل بر چنین معارفى است بیاورید؛ و این مىفهماند که قرآن از هر جهتى که ممکن است مورد برترى قرار گیرد، برتر است و این تحدى و تعجیز براى فرد فرد بشر در تمامى اعصار مىباشد و اگر کسى توان درک وجوه اعجاز قرآن را ندارد، براى این که اعجاز قرآن بر وى اثبات گردد، باید به صاحبان فهم قوى مراجعه کند، همانها که عمرى در فهم معارف قرآن تلاش کردهاند و خود بر این باورند که قرآن اقیانوسى از معارف است که آنها قطرهاى از آن را چشیدهاند.
پینوشت:
[۱]. ر. ک: علامه حلی، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، تعلیق، تصحیح، حسن زاده آملى، حسن، ص ۳۵۰ – ۳۵۳؛ مکارم شیرازی، ناصر، رهبران بزرگ ومسئولیتهاى بزرگتر، ص ۱۱۹ – ۱۵۳؛ مطهری، مرتضی، مقدمهاى بر جهان بینى اسلامى، ۱۳۶۲، ص ۱۷۹ - ۲۰۸، قم، جامعه مدرسین؛ طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص ۵۸ – ۹۰؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج ۱، ص ۹۳ – ۱۴۰، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ش؛ حسن زاده آملی، حسن، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص ۸ - ۲۱، ابن سینا، اشارات، ترجمه، شرح، ملکشاهى، ص ۴۶۶ - ۴۹۱، ملا صدرا، شواهد الربوبیة، حواشى، سبزوارى، تعلیق، تصحیح، مقدمه، آشتیانی، سید جلال آشتیانى ص ۳۴۰ - ۳۴۹، چاپ دوم؛ ملاصدرا، مبدأ و معاد، ترجمه، الحسینى اردکانى، احمد بن محمد، کوشش، نورانی، عبدالله، ص ۵۳۸ – ۵۴۹، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲ش.
[۲]. ر. ک: (مفهوم قانون علیت)، ۲۵۴۸۲.
[۳]. طلاق، ۳؛ حجر، ۲۱؛ قمر، ۴۹.
[۴]. اعراف، ۵۴؛ بقره، ۲۸۴؛ حدید، ۵؛ نساء، ۸۰؛ آل عمران، ۲۶؛ طه، ۵۰؛ بقره، ۲۵۵؛ یونس، ۳.
[۵]. مؤمن، ۷۸.
[۶]. صافات، ۱۷۳؛ مجادله، ۲۱؛ مؤمن، ۵۳.
[۷]. ر. ک: بهاء الدین خرمشاهى، جهان غیب و غیب جهان، ص ۴۵ - ۸۳.
[۸]. ر. ک: مقدمهاى بر جهان بینى اسلامى، ص ۱۸۹.
[۹]. کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص ۳۵۰.
[۱۰]. در داستان سحرهی فرعون وقتى آنها کار حضرت موسى را دیدند خود فهمیدند که کار حضرت موسى معجزه است؛ چون سحرها بلعیده شدند؛ و لذا به عجز خود اعتراف کردند و... اعراف، آیه ۱۰۵ - ۱۲۵.
[۱۱]. ر. ک: رهبران بزرگ و مسئولیتهاى بزرگتر، ص ۱۱۹ تا ۱۵۳.
[۱۲]. ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص ۸۲.
[۱۳]. ر. ک: مقدمهاى بر جهان بینى، ۱- ۷، ص ۱۸۹؛ مطهرى، مرتضی، آشنایى با قرآن، ج۲، ص ۲۳۵ به بعد.
[۱۴]. ر. ک: کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص ۳۵۲.
[۱۵]. همان، ص ۳۵۳؛ جهان غیب و غیب جهان، ص ۴۶ - ۴۷.
[۱۶]. انسان در اثر انجام اوامر و دستورات الهى به خدا نزدیک مىگردد و در اثر قرب به خدا از مقام ولایت بهرهمند مىگردد و آنگاه مىتواند، مانند خدا در کاینات تصرف کند.
[۱۷]. از جمله معجزات پیامبر(ص) نصفکردن ماه بود.
[۱۸]. علی(ع) در نهج البلاغه، خطبهى قاصعه، معجزهى شقالشجر پیامبر را توضیح مىدهد. در باب معجزات پیامبر به کتاب بحارالانوار، طبع کمپانى، چاپ سنگى، ص ۱۰۵ مراجعه شود.
[۱۹]. قصص، ۷۶ - ۸۱.
[۲۰]. بقره، ۵۰.
[۲۱]. شمس، ۱۱ - ۱۵.
[۲۲]. آل عمران، ص ۴۹.
[۲۳]. شیخ صدوق، امالى، ص ۵۱۳، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، ۱۴۰۰ق.
[۲۴]. معنای این حرف آن نیست که خواص از آن استفاده نمیکنند، بلکه گاهی مثل ساحران در داستان حضرت موسی(ع) در رأس استفادهکنندگان قرار دارند.
[۲۵]. میر داماد، قبسات، ص ۳۲۱، چاپ سنگى؛ کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص ۵۹۷ – ۵۹۸؛ انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص ۸ - ۲۱.
[۲۶]. ر. ک: دائرة المعارف تشیع، ج ۲، ص ۲۶۵؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج ۹، ص ۳۶۳ – ۳۶۶؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص ۵۸ – ۹۰.
[۲۷]. هود، ۱۴؛ یونس، ۳۹.
[۲۸]. نساء، ۸۲؛ زمر، ۲۳.
[۲۹]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص ۱۹۲، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
[۳۰]. هود، ۴۹؛ یوسف، ۱۰۲؛ آل عمران، ۴۴؛ مریم، ۳۴؛ روم، ۱ – ۴؛ فتح، ۱۵؛ انبیاء، ۹۷؛ قصص، ۸۵؛ مائده، ۶۷؛ نور، ۵۵؛ فتح، ۲۷؛ حجر، ۳۲۹؛ انعام، ۶۵؛ یونس، ۴۷؛ و... .
[۳۱]. یونس، ۱۶.
[۳۲]. نحل، ۸۹؛ انعام، ۵۹؛ نساء، ۱۰۶؛ فصلت، ۴۲؛ حشر، ۷؛ حجر، ۹.
[۳۳]. ر. ک: وجوه اعجاز قرآن، ۶۹.
[۳۴]. بقره، ۲۳؛ اسراء، ۸۸.
از سایت اسلامکوئست