تفاوت آزادی عقیده و آزادی تفکر در کلام شهید مرتضی مطهری :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

شهید مطهریتفاوت آزادی عقیده و آزادی تفکر

اینجا لازم است توضیح مختصری درباره دو نوع آزادی که مایه‌ی اشتباه‌کاری و مغلطه شده است داده شود.

فرق است میان آزادی تفکر و آزادی عقیده؛ آزادی تفکر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است که می‌تواند در مسائل بیندیشد. این استعداد بشری حتما باید آزاد باشد. پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است. اما آزادی عقیده، خصوصیت دیگری دارد. می‌دانید که هر عقیده‌ای ناشی از تفکر صحیح و درست نیست. منشا بسیاری از عقاید، یک سلسله عادت‌ها و تقلیدها و تعصب‌ها است عقیده به این معنا نه تنها راه گشا نیست که به عکس نوعی انعقاد اندیشه به حساب می‌آید.

یعنی فکر انسان در چنین حالتی، به عوض اینکه باز و فعال باشد بسته و منعقد شده است و در اینجا است که آن قوه‌ی مقدس تفکر، به دلیل این انعقاد و وابستگی، در درون انسان اسیر و زندانی می‌شود. آزادی عقیده در معنای اخیر نه تنها مفید نیست، بلکه زیان‌بارترین اثرات را برای فرد و جامعه به دنبال دارد.

آیا در مورد انسانی که یک سنگ را می‌پرستد باید بگوئیم چون فکر کرده و بطور منطقی به اینجا رسیده و نیز به دلیل اینکه عقیده محترم است، پس باید به عقیده‌ی او احترام بگذاریم و ممانعتی برای او در پرستش بت ایجاد نکنیم؟ یا نه، باید کاری کنیم که عقل و فکر او را از اسارت این عقیده آزاد کنیم؟ یعنی همان کاری را بکنیم که ابراهیم خلیل الله (ع) کرد؟ داستانش را هم شما شنیده‌اید. [...] *

آیا کاری که ابراهیم (ع ) کرد بر خلاف آزادی عقیده – به معنای رایج آن که می‌گویند عقیده‌ی هر کس باید آزاد باشد- بود، یا آنکه در خدمت آزادی عقیده به معنای واقعی آن‏ بود؟ اگر حضرت ابراهیم می‌گفت چون این بتها مورد احترام میلیون‌ها انسان‏ 
هستند، پس من هم به آنها احترام می‌گذارم، یعنی درست همان چیزی را ابراز می‌کرد که اکنون عقیده‏ای بسیار رایج است، آیا کار درست و صحیحی انجام داده‏ بود؟ از نظر اسلام این اغراء به جهل [کشاندن به جهل] است، نه خدمت به آزادی.

در تاریخ اسلام نیز می‌بینیم درست نظیر کار ابراهیم (ع) را پیغمبر اکرم (ص) در فتح مکه انجام داد. آن حضرت به بهانه‌ی آزادی عقیده، بت‌ها را باقی نگذاشت به عکس، دید این بت‌ها عامل اسارت فکری مردمند و صدها سال است که فکر این مردم اسیر این بت‌های چوبی و فلزی و شده است، این بود که به عنوان اولین اقدام بعد از فتح، تمام آن‌ها را در هم شکست و مردم را واقعا آزاد کرد.

 

 

*  مردم زمان او بر طبق عادت، همگی بت‌پرست بودند. در یکی از اعیاد که همه مردم از شهر خارج می‌شدند، او از شهر بیرون نرفت بلکه با استفاده از فرصت، تبرش را برداشت و به سراغ بت‌ها رفت و تمام آن‌ها را بجز بت بزرگ، خرد کرد و تبر را هم به گردن بت بزرگ انداخت، به نیت اینکه اگر کسی به آنجا برود، با خود فکر کند که این به اصطلاح خداها با هم جنگیده‌اند و در نتیجه بت بزرگ چون از همه نیرومندتر بوده باقی بتها را خرد و خمیر کرده و خودش تنها مانده است.

بعد هم روشن است که مردم به حکم فطرت می‌گویند اینها نمی‌توانند از جای خودشان بجنبند و همین اندیشه سبب متذکر شدن و بخود آمدن آنها می‌شود. وقتی که مردم برگشتند و وضع را آنچنان دیدند خشمگین و عصبانی به جستجوی عامل قضیه برخاستند. ضمن پرس و جو یادشان افتاد که جوانی در این شهر هست که مخالف با این کارهاست. این بود که رفتند به سراغ‏ ابراهیم.

ابراهیم (ع) خطاب به آنها گفت: شما چرا مرا متهم می‌کنید؟ مجرم واقعی همین بت بزرگ است که زنده مانده. مردم در جواب گفتند که از او این کارها ساخته نیست. پاسخ داد که چطور است کار زد و خورد از او ساخته نیست، ولی اینکه حاجت‌هائی را که انسان‌ها در آنها در مانده‌اند برآورده کند، از او ساخته است؟

در اینجا قرآن اصطلاح بسیار زیبائی به کار می‌برد، می‌گوید: « فرجعوا الی انفسهم»، این مناظره سبب شد که اینها به خود بازگردند (1) از نظر قرآن، خود واقعی انسان عقل و اندیشه‌ی ناب و خالص و منطق صحیح اوست. قرآن میگوید اینها از خودشان جدا شده بودند، این تذکر سبب شد که دوباره سوی خود باز گردند و خود را در یابند حالا کار حضرت ابراهیم را چگونه باید تفسیر کنیم؟

 

آینده‌ی انقلاب اسلامی؛ صفحه‌ی هفت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه