تمام قوس وجود من الله و الی الله است . « حضرت روح الله » :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت




تمام قوس وجود من الله و الی الله است . « حضرت روح الله »  

گنبدی طلایی با چهار گلدسته بلند در حریمی به وسعت شش میلیون بار کمتر از وسعت خاک ایران در جنوب غربی شهر تهران از دور پیداست . در زیر این گنبد مردی به خاک رفته که نامش « روح الله » و مرقدش زیارتگاهی روح افزاست . او نامورترین مرد این قرن و قهرمان داستان ماست .
وقتی پیشنهاد شد داستان زندگی اش را برای مخاطبینی بنویسم که فارسی نمی دانند ، به قصد اجازه به زیارتش شتافتم ، در زیر آن گنبد ، روبروی ضریحش نشستم ، ساعت ها به او اندیشیدم و به اینکه چگونه و از کجا آغاز کنم .
از او پرسیدم اگر قلم مویی به تو می سپردند تا خود ، خود را نقاشی کنی از کجا و با چه رنگی آغاز می کردی ؟
به انتظار پاسخ ماندم . دیوانش با من بود ، تورق می کردم . با خود می گفتم شاید در غزلی جوابم را بیابم . در دومین بیت اولین غزلی که از او برای عموم خوانده شد ، چنین آمده است :
فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شدم

در این بیت می شنیدم که می گفت :
خود را در خامه ی قلم صنع حل می کردم و با آن آسمان را رنگ آبی می زدم ، درست مثل تصویر دریا در آینه ی آفتاب . شب را سیاه می کردم تا ستاره ها غریب نمانند . جوانه را در آغاز سبز چمنی و در پاییز به همه ی رنگ ها . بروی ساقه نسترن ، غنچه ی نارنجی می نشاندم . گل بهی را برای شکوفه ی درختی که بِه ، بار می دهد نگه می داشتم و به یاقوت می گفتم برنگ دانه های انار ساوه باش . برف را می گفتم چون ستاره سفید ببار و سفید بمان و در هر فصلی که زمستان نیست ، جاری شو . روستا را با رودی دو نیمه می کردم و با پلی به هم می چسباندم . به رود می گفتم آنچنان خروش کن که وقتی نفس زنان می روی نتوانند « دوبار در تو شنا کنند » و به ماهی می گفتم رود را به سوی سرچشمه شنا کن و کوه را فرمان می دادم به دریا بریز اما چنان آهسته و آرام که تندر گمان کند چون کوه استوار ایستاده ای . در بیشه ، غزال را به خوراک علف های تازه مهمان می کردم و شیر را به شکارش می فرستادم . روی زبان قورباغه چسب می ریختم تا پشه جنگل را پر نکند و قورباغه را در دل مار فرو می بردم تا جوجه لک لک هایی که در انتظار کرمند شکار نشوند . به عقاب ، دلی به وسعت بالهایش می دادم تا بر سر افعی فرود آید . پروانه را با نسیمی از شاخی به شاخی می پراندم و آنقدر گنجشک و قمری می آفریدم تا جنگل ، پر آوازه گردد ...
وقتی نوبت انسان رسید ، همه رنگها را مخلوط می کنم و چهل سال ورز می دهم تا هزار رنگ شود و « در صد هزار جلوه برون آید تا با صد هزار دیده تماشایش کنم » آزادش می گذارم تا هر کجا که خواست قرار گیرد یا از بومم به بیرون پا بگذارد ، به افلاک سر بساید و ملایک را فرمان می دادم بال بگشایند تا وقتی خرامان بال می زند جز بر بال فرشته پا نگذارد ...
اینها را در مصرع اول گفت ؛ اما مصرع چه خوفناک بود ؟ بر سر هر درخت تنومند جنگل ِ پر غوغا داری آویخته بودند .
دومین غزلی که پاسخم بنحوی دیگر در آن بود :
گر چه از هر دو جهان هیچ نشد حاصل ما
غم نباشد چو بود مهر تو اندر دل ما
حاصل کون و مکان جمله ز عکس رخ توست
پس همین بس که همه کون و مکان حاصل ما
ای کاش می توانستم پیمانه ای از خم این ادراک به قدح قلب بریزم و به تمام سلول هایم قطره قطره بچشانم و آنگاه که پنجه هایم مست شد ، عکس رخ دوست را در شبنم سحر گاهی و شبنم را در گلبرگ شقایق های وحشی و سبد سبد ، لاله لاله را در دشت دیده نقاشی کنم و نامش را بگذارم عکس رخ او در نیمرخ دوست .
با این قبیل خیالات گرم می شدم اما آنچه از من خواسته شده بود اینها نبود . می خواستند اندکی از زندگی مردی که می شناسیم و نمی شناسیم ، بنویسم تا بدانیم کی به دنیا آمد ؟ کجا درس خواند ؟ چگونه همسر گزید ؟ و چه از ذهن و قلب به زبان آورد که رهبر یک انقلاب بزرگ شد و در چه تاریخی با قلبی آرام روی امواج بازوان میلیون ها عاشق ، بسوی خاک رفت .
چه ناتوان بودم از انجام آنچه بسیاری بر آن توانایند . بخود می آمدم و باز از خود می رفتم . خیال از پنجره های ضریح داخل می گردید ، از قبر می گذشت و با او غرق گفتگو می شد .
گفتم فیلسوفان می گویند موضوع اصلی فلسفه ، « هستی » است و در قبال این سوال که هستی چیست ؟ می گویند : « بدیهی است » . اگر از تو بپرسند هستی چیست و تو کجای هستی ، هستی ؟ پاسخ هستی بخش تو به این سوال هستی خیز چیست ؟ صدها جواب شنیدم و پس و پیش هر پاسخ ، این جمله اش چون لوحی روبرویم بود : « تمام قوس وجود من الله و الی الله است » . بارها به این جمله اندیشیده بودم و می دانستم این بیان ، هم بنیان و هم غایت اندیشه ی اوست اما ان شب برای اول بار از هیبت آن بر خود می لرزیدم . چه معنای آن سخن این نیز هست که قائل ، به معراج قوس وجود رفته است .
جام یقین ، به ایقان می آوردم از این کمتر نباید گفت که بیش از صد ایه و هزار روایت پشتوانه دارد و در اندیشه ی فلسفی فراتر از این ، سخنی نیست .
اجازه خواستم متقال بومم را خود ببافم . بومی به طول عمر او و به عرض فهم خود . با دلی شیدا و ذهنی طوفانی و پنجه ای لرزان در آن بوم خیالی تصویری کشیدم که با من الله آغاز و تا الی الله ادامه می یافت .
تصویر مبهمی بود . چرا که ... 

پ . ن :

سلام
ضمن بزرگداشت ایام 15 خرداد ، بیستمین سالگرد ارتحال حضرت روح الله رو به همه ی دوستانم تسلیت می گم . متنی رو که خوندین ، قسمتی کوتاه از مقدمه ی نسبتا بلند جناب آقای « سید علی قادری » به کتاب « خمینی روح الله » بود . خیلی کم میشه کتابی رو پیدا کرد که خواننده نتونه ازش دل بکنه و وقتی شروع به خوندن می کنه ، دلش نیاد کتاب رو زمین بگذاره ، مگه اینکه تا آخر خونده باشدش ؛ اما این کتاب – که سبقه ی ادبی هم داره - فاقد هر ویژگی دیگه ای باشه ( که نیست ) قطعا این خصیصه ی بسیار مهم رو داره . سالگرد حضرت امام بهانه ای شد برای اینکه این کتاب رو به دوستان معرفی کنم و خوندنش رو توصیه . همین ! دعا کنید سر پر سودای کیمیا کم سوداتر بشه .
یاعلی     



  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۴)

  • توسط:سیروس
  • عالی بود موفق باشی
  • توسط:مرضیه
  • بازم یادم رفت ،سلام
  • توسط:مرضیه
  • "تمام قوس وجود من الله و الی الله است "چقدر این جمله حضرت امام زیباست !نویسنده این متن هم قلم زیبایی داره ."ای کاش می توانستم پیمانه ای از خم این ادراک به قدح قلب بریزم و به تمام سلول هایم قطره قطره بچشانم و آنگاه که پنجه هایم مست شد ، عکس رخ دوست را در شبنم سحر گاهی و شبنم را در گلبرگ شقایق های وحشی و سبد سبد ، لاله لاله را در دشت دیده نقاشی کنم و نامش را بگذارم عکس رخ او در نیمرخ دوست ..."
  • توسط:فریاد خاموش
  • سلامشعرهای حضرت امام رو خیلی دوست دارمدستت درد نکنه که خبر دادیالتماس دعایا حق
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی

    هدایت به بالای صفحه