حتما خواهد آمد.
چهارشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۸۴، ۰۴:۵۵ ق.ظ
از پله ها با شتاب بالا اومدم. دوست نداشتم زودتر از من رسیده باشه. به طرف در رفتم دستگیره رو چرخوندم در قفل بود خوشحال شدم که زودتر به خونه رسیدم کلید رو در قفل انداختم .هوا ی خونه خیلی گرفته بود پنجره رو باز کردم بوی نم بارون حالم رو سر جاش اورد.چند روزی بود که مدام بارون می بارید .جلوی کامپیوتر نشستم و دنبال یک آهنگ مناسب توی هارد دیسک می گشتم بلاخره یک گروه آهنگ را انتخاب کردم و صدای اون رو بلند کردم و در حین گوش دادن آرام آرام به مرتب کردن خونه پرداختم هر لحظه ممکن بود سر برسه نباید خونه رو بهم ریخته می دید از توی کمد چای مورد علاقش رو در آوردم و کتری رو هم روی گاز گذاشتم باید تا الان می رسید. کمی این پا اون پا می کنم دستمالی بر داشتمو روی ظرفها و کاسه کشیدم بعد به سراغ یخچال رفتمو از میوه های مختلف توی سبد گذاشتم آخه اون میوه خیلی دوست داره دو تا شمع هم آماده می کنم روی میز میگذارم همه چیز به موقع درست شد اما هنوز نرسیده. کم کم داره شب میشه شاید ترافیک سنگینه حتما وقتی برسه گرسنه ست باید غذای مورد علاقشو درست کنم بلند می شم شروع به در اوردن سبزی و گوشت از توی یخچال می کنم اون عاشق قرمه سبزیه و با پختن غذا خودم رو سرگرم می کنم غذا کم کم آماده میشه میز غذا رو می چینم اما هنوز از او خبری نیست .چقدر بهش اسرار کردم که حتما به موقع بیاد اون قول داده بود هیچ وقت دیر نمی کرد نمی دونم اینبار چی شده بود. همه می گفتند او دیگر باز نخواهد گشت .اگه قرار بود بیاد توی این چند سال یک خبری داده بود اما من می دونم که او باز خواهد گشت یکی از همین پنج شنبه ها . گفته بود پنج شنبه عصر خواهد آمد .اما نگفته کدوم پنجشنبه اما من می دونم یکی از همین پنجشنبه ها خواهد آمد. دیگه سپیده صبح از پشت پنجره پیداست روز جمعه داره فرا می رسه باید کم کم بخوابم اما می دونم هفته بعدحتما میاد آره او هفته بعد حتما میاد . به من قول داده که بر می گرده ...........