خواهش
مرا با لبی سرخ، تنها بگذارید
تا لب اللبابی از
صفرهای ارغوانی را
تورات کنم
***
مرا با لبی سرخ تنها بگذارید
تا سیب سخنگویی را
از شاخهی تکلیم بچینم
و در سبد موسوی
پا برهنه
به ارمغان بیاورم
***
مرا با لبی سرخ، تنها بگذارید
تا ماهی سفید این دریای سرخ شوم
و پولکهای انجیلی را
بدون تحریف
غسل تعمید دهم
***
مرا با لبی سرخ، تنها بگذارید
تا گوشههای مختلف زبور را
از داوود لبهایم
بشنوید
****
مرا با لبی سرخ، تنها بگذارید
تا با طلسم آبدارش
تمام خاک سلیمان را
شبیه قالیچهای
زیر پا گذارم
و با تمام حیوانات بهشت
به زبان خودشان سخن بگویم
***
مرا با لبی سرخ، تنها بگذارید
تا از دامنهاش صعود کنم
و معتکف خلوت شرقی شانههایش گردم
و جبرئیل کلماتش را بشنوم
و پژواک دامن دامن آیههای تر را
برایتان تلاوت کنم
***
مرا با لبی سرخ، تنها بگذارید
تا اسرار سه حرف از اسم اعظم را
از لبهای مهر شدهام بخوانید
***
و مرا با لبی سرخ، تنها بگذارید
تا لبم را بر آن بگذارم
و مست شوم
سرخیاش را بمکم
و نرمیاش را بخوابم
و عطرش را بوزم
***
مرا با لبی سرخ، تنها بگذارید
فقط اندازهی
دو رکعت
نماز صبح
* این پست توسط شمع + در کیمیای میهنبلاگ + ثبت شده است، که در انتقال آرشیو نام نویسنده منتقل نشده است. تاریخ ویرایش: دوشنبه ۱۳۹۹/۰۶/۳۱