داستان چیست؟
داستان چیست؟
شاید چیزهای زیادی در پاسخ به این پرسش شنیده باشید و در فرهنگهای لغت نیز در مقابل این واژه تعاریفی را خوانده باشید.
در مقابل نام انگلیسی آن (Story) نیز معانی و تعاریفی خواهید یافت و در بعضی جاها خواهید خواند که شاید این کلمه از کلمهی تاریخ (History) گرفته شده باشد.
(در این باب در بحث رمان بیشتر خواهیم گفت)
داستان کوتاه چیست؟
در کلاسیکترین پاسخها از موپاسان خواهیم خواند که داستان کوتاه چیزی است که به راحتی در سر میز شام قابل تعریفکردن باشد و یک شخصیت اصلی داشته باشد و یک اتفاق مهم و...
از این تعاریف آکادمیک و تا حدودی ابتدایی که بگذریم با دنیایی از تعاریف رو به رو خواهیم شد. این تعاریف تا آنجا پیش میرود که یوجین اونیل چنین میگوید: «داستان تعریفپذیر نیست و اگر بخواهیم برای داستان تعریفی ارایه کنیم میبایست به تعداد داستانهای موجود تعریف ارایه کرد.»
از این سخن کلی و تا حدودی تکثرگرا که بگذریم به این میرسیم که هر نویسنده و حتی هر خوانندهای میتواند برای خود تعریفی داشته باشد و اصلا شاید به این نتیجه برسیم که در علوم انسانی (یا علوم نرم soft since) و یا شاید در این دانشKnowledge) ) ارایهی تعریف ممکن نمیباشد و بایست به یک تفاهم و قرارداد بسنده کرد. از این رو ما تعریف زیر را محور بحث خود قرار داده و به ارزیابی و توضیح آن میپردازیم:
«داستان بازآفرینی حوادث است در رابطه با اشخاص به نحوی که در مخاطب انتظار یا صمیمیت ایجاد کند.»
بازآفرینی حوادث
حوادث و اتفاقات داستانها به نوعی از زندگی سرچشمه میگیرد و دقیقا در همین جاست که خلاقیت و هنر نویسنده رو میشود. اولا در انتخاب حوادث و اتفاقات و دوم در دوباره آفریدن و نوشتن به گونهای که رخ داده است نیست، بلکه نوشتن و آفریدن به گونهای دیگر است. چرا که اگر بخواهیم عین حادثه را و با همان توالی زمانی بنویسیم، کاری کردهایم به نام گزارشنویسی و نه داستان گفتن.
شاید در دنیای واقعی و زندگی روزمره خیلی اتفاقات روی دهد که برای تعریفکردن و به تعجب وا داشتن شنوندگان، جالب باشد امّا وقتی مکتوب شود و تحت عنوان قصه عرض شود، مخاطب را نه تنها راضی نکند، بلکه نویسنده را از انسانی به دور از واقعیت بیانگاراند. از این روست که بازآفرینی حوادث به نحوی که به دنیای داستان نزدیک شود و با منطق درونی داستان همخوانی داشته باشد، امری است مهم. (در توضیح منطق داستان نیز باید گفت که لزوما منطق داستان همان منطق بیرونی نیست، بلکه همانطور که هر داستانی دنیای متفاوت است، منطق هر داستان نیز سوای از داستان دیگر و دنیای بیرونی است.)
ارتباط حوادث با اشخاص
شاید بتوان گفت شخصیتها محور اصلی داستان هستند. به طوری که داستان بدون شخصیت معنی ندارد. یعنی داستان در خلا اتفاق نمیافتد. این خلا هم میتواند از لحاظ موقعیت باشد و هم از لحاظ شخصیت. حال فرض کنید در جنگلی که تا کنون پای هیچ انسانی به آن نرسیده یک سری اتفاقاتی میافتد. درختی بر اثر صاعقه آتش میگیرد، حیوانی به دست حیوان دیگری شکار میشود، درختی روی خرسی میافتد و... حال اگر این حوادث هیچ رابطهای با انسان و اشخاص نداشته باشد، بیان آنها داستان نخواهد شد.
البته قابل ذکر است که ژانری از داستان با عنوان داستان موقعیت خوانده میشود که در این ژانر شاید از شخصیتپردازی به شکل متداول آن خبری نباشد، امّا در همین ژانر نمادها و سمبلها مانند انسان شخصیت پیدا میکنند و رفتار و صفات زنده از خود نشان میدهند که باز همانها مدار و محور داستان میشوند.
پس باید گفت که صفات انسانی است که وقتی بازآفرینی میشود به شکل حوادثی گفته میشود و نوشته میشود و این میشود داستان. هر چند این صفات را حیواناتی به دوش بگیرند و داستان را برای ما روایت کنند. چنانچه در کلیله و دمنه این اتفاق رخ داده است، یا در زمان «قلعهی حیوانات» اثر جورج اورول و...
ایجاد انتظار یا صمیمیت در مخاطب
عواملی باعث به وجود آمدن انتظار و صمیمیت در داستان میشوند. یعنی علتی هست که باعث میشود معلولی به نام انتظار یا صمیمیت به وجود آید. این عوامل باید در داستان به شکل طبیعی و منطقی چیده شود آنگونه که در زندگی روزمره پیش میآید یا آنگونه که در زندگی روزمره پیش نمیآید و نویسنده با چیرهدستی، دنیایی را خلق میکند که انتظار و صمیمیت در آن نیز ساخته و پرداختهی ذهن اوست، اما در دل داستان راحت جا گرفته و برای مخاطب قابل قبول و باور است.
انتظار: یعنی مخاطب آنقدر درگیر داستان شود که نتواند از ادامهدادن داستان بگذرد. نتواند کتاب را گوشهای بگذارد و تا بعد آن را بخواند و ادامه دهد. شاید تا حالا اینچنین کتابهایی را در دست گرفتهاید. کتابی که وقتی شروع میکنید قدرت کنار گذاشتن آن را ندارید و مجبورید فیالمجلس آن را به اتمام برسانید. انتظار را عواملی چون ایهام، حادثهی ناتمام یا اتفاق در شرف وقوع ایجاد میکند.
یکی از راههای معقول برای ایجاد انتظار در داستان «گرهافکنی» است که در آینده به توضیح آن خواهیم پرداخت.
صمیمیت: یکی دیگر از عواملی که میتواند به مخاطب در خواندن و ادامهدادن داستان کمک کند، احساس صمیمیت است. این احساس صمیمیت هم میتواند با راوی یا قهرمان داستان باشد و هم میتواند با دیگر عوامل داستان چون موقعیت و زمان و مکان و... داستان باشد.
در عواملی چون موقعیت و زمان و مکان و... شاید برای مخاطب اتفاقی باشد و نویسنده نتواند تدبیری بیاندیشد (که این هم مطلق نیست و از آنجا که نوع بشر یک سری مراحلی را میگذارند و در یک سری تجربیات مشترک است چون کودکی، بازیها، حسادتها، عشقها و...)، امّا در پرداخت شخصیت و نوع روایت میتواند تدبیری بیاندیشد تا مخاطب به اصطلاح همذاتپنداری کند و خودش را به جای قهرمان ببیند و یا آن اتفاقات را برای خودش بداند و باز نتواند کتاب را زمین بگذارد و نخواند.
مثلا یکی از راههای ایجاد صمیمیت در فرم داستان، روایت داستان به روایت اول شخص است. هر چند این مطلق نیست و میتواند یک روایت سوم شخص هم، صمیمی باشد و یا یک روایت اول شخص غیرصمیمی.
نکتهی قابل ذکر در این تعریف یایی است که در بین ایجاد انتظار و صمیمیت آمده است. که این یا نشان میدهد لزومی ندارد یک داستان در آن واحد هر دوی این صفات را دارا باشد. امّا اگر دارا باشد که چه بهتر.
در آخر اینکه: طرح سالم و صحیح ناگفتنیها، صحنههای عاطفی و معقول، حوادثی که بر اساس تصادف و اتفاق نباشد، غیر کلیشهای بودن تصاویر و... میتواند در خواننده صمیمت ایجاد کند.
* این نوشته، قلم یا انتخاب آقای اسماعیل مصفا است که در کیمیای میهنبلاگ ثبت کرده بودند، و بیان نتوانسته در انتقال آرشیو کیمیا به اینجا اسم نویسنده را با خودش بیاورد. تاریخ ویرایش: سهشنبه ۱۳۹۷/۱۱/۰۲