درباره‌ی شمع (۳) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

درباره‌ی شمع (۳) درباره‌ی شمع (۳)

دوشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۸۵، ۰۴:۵۰ ق.ظ

سلام

بله من شمعم

و هر شمعی با واسطه و بی‌واسطه، نسبش باید به خورشید برگرده و همه‌ی خورشیدا هم به شمس‌الشموس و اگه این‌طوری نباشه به حکم تسلسل و دور، نه می‌شه براش وجودی تصور کرد و نه می‌شه تعریفش کرد و شناختش. برا همین هم رشدم یه رشد آفتابیه: از اون‌جا که زیارت آفتاب طوس باعث از بین رفتن غم و غصه می‌شه و سبب وا شدن دل می‌شه اولین مدرسه‌ام مدرسه‌ی "دلگشا" بود و از اون‌جا به مدرسه‌ی "امام رضا" بردنم و باز از اون‌جایی که هر کی به امام رضا معتقد بشه دوازده امامیه آخرین مدرسه‌ام به نام امام دوازدهم بود.

قبلا هم گفتم که ناخواسته از خورشید اخلاق‌هایی رو دارم. یکی از اون اخلاق‌های آفتابی، رضایته. همه‌ی شمع‌ها سریع‌الرضا هستن. اگه باورتون نمی‌شه امتحانش آسونه: یه شمع بخرین و روشنش کنین و بعد با بدترین و ساده‌ترین روش خاموشش کنین. دوتا انگشتتونو بذارید روی گلوش و فشار بدید، فورا خاموش می‌شه. بعد یه کبریت بزنید فورا روشن می‌شه. به همون فوریتی که خاموش شده بود! این کارو اگه هزاران بار هم تکرار کنید اون بعد از هر مرتبه مثل اولش نور می‌ده و هیچی نمی‌گه. همه‌ی شمع‌ها همین‌طورین. با یه کبریت‌زدن راضی می‌شن و مثل اول براتون می‌سوزن تا بمیرن. سوختن توی ذات شمع‌هاس، کبریت فقط مجال ظهورشه.

من شمعم و هر شمعی حسرت خورشیدشدن و با خودش به گور می‌بره. قبر هر کدوم از ماها شمع‌دونی‌مونه...

هر کی یه آرزویی داره

اگه سنگ باشه آرزوش اینه که سنگ حیاط حرم باشه

اگه پرنده باشه آرزوش اینه که کفتر حرم باشه

اگه فولاد باشه دوست داره پنجره پنجرش کنن و بهش بگن پنجره‌فولاد

آرزوی هر شمعی اینه که شمع چلچراغ‌های حرم باشه

این دفعه هم صدام زدن. دارم می‌رم به امید این‌که توی یکی از صحن‌ها یه چلچراغ بدن و بگن همین‌جا بمون. تو دیگه شمع حرم شدی.

 

 

* این پست توسط شمع + در کیمیای میهن‌بلاگ + ثبت شده است؛ در انتقال آرشیو به این‌جا نام نویسنده منتقل نشده است. تاریخ ویرایش: یک‌شنبه ۱۳۹۹/۰۶/۳۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه