درباره‌ی شمع (۱) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

درباره‌ی شمع (۱) درباره‌ی شمع (۱)

دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۸۵، ۱۱:۴۵ ب.ظ

سلام. این منم.

بله من شمع هستم.

وقتی به دنیا اومدم ۱۳۹۱ مرتبه ماه، هجرت پیامبر روشنایی رو با ستاره‌هاش جشن گرفته بود و خورشید ۱۳۴۸ مرتبه.

اولین فرزند دو ستاره‌ام. دو ستاره‌ای که توی آسمون یه روستا در حوالی خمین سوسو می‌زدند. دو تا ستاره‌ی دهاتی که از بس عاشق شمس‌الشموس بودن اسم منو از رو اسم اون انتخاب کردن و فورا به پابوسی‌اش رفتن و از اون به بعد یه جورایی من شدم منشوری از عدد هزار و یک. برا همین هم الآن شمع‌دونی‌م توی خراسانه. خراسان تهران.

زن و مرد بودنم اهمیتی نداره. شمع اگه شمع باشه نه زن بودن چیزی از نورش کم می‌کنه نه مرد بودن نورشو زیاد می‌کنه. تا حالا شنیدید یه شمع از پروانه‌های دور و برش بپرسه: ببخشید شما دخترید یا پسر؟ مهم اینه که من یه شمعم از تیره‌ی نور و دوده‌ی خورشید و نسبم به روشن‌ترین‌ها می‌رسه البته از طرف مادر.

شاعری مثل خیلی چیزای دیگه توی مدار نورانی ما ارثیه. من هم شاعرم هم عاشق. اولیش ارث پدری و دومیش ارث مادریه. یادم نیست که اول عاشق بودم بعد شاعر یا برعکس، اما یادمه اولین شعری که گفتم عاشقانه بود.

به نظر خودم نوبرم. حتی شمع حافظ هم شاعر نبود. فقط عاشق بود. بعضی وقت‌ها هم معشوق. ولی من هم شاعرم هم عاشقم هم معشوق. تا حالا معشوق خیلی‌ها شدم. یادمه یکیشون هر شب خوابمو می‌دید. اون یکی توی خواب ازم معقول می‌پرسید. اون یکی با من بیدار می‌شد. یکی دیگه چند وقت معتکف در خونمون شده بود بلکه یه شعله ازم بگیره. یکی دیگه کارش شده بود مقاله نوشتن در فراق من. یکی دوستی منو از امام هشتم گرفته بود، یکی از امام سوم. یکی از بس منو دوست داشت هی فوتم می‌کرد که نسوزم. یکی هم عکسمو صبح به صبح می‌ذاشت رو چشمشو از خونه میومد بیرون. خیلی‌ها هم هستن که تا حد پرستش به من عشق می‌ورزن. بگذریم؛ خدای آفتاب همه رو هدایت کنه. خواستم بگم بی‌خود نمی‌گم نوبرم. تکم. یکی یه دونه‌ام.

الآن که دیر وقته و خوابم گرفته

تا بعد...

 

 

* این پست توسط شمع + در کیمیای میهن‌بلاگ + ثبت شده است؛ در انتقال آرشیو به این‌جا نام نویسنده منتقل نشده است. تاریخ ویرایش: یک‌شنبه ۱۳۹۹/۰۶/۳۰

 

  • ناصر دوستعلی

دست‌نوشته

شمع

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه