در آسمان لبت شور می‌زند دل من؛ جابر ترمک :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

در آسمان لبت شور می‌زند دل من؛ جابر ترمک در آسمان لبت شور می‌زند دل من؛ جابر ترمک

پنجشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۰، ۰۶:۵۸ ب.ظ

 جابر ترمک

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

در آسمان لبت شور می‌زند دل من

عروس حادثه را تور می‌زند دل من

 

صدای هلهله از سمت کوه می‌شنوم

که در سکوت تو ناجور می‌زند دل من

 

دوباره ایل نگاهت شکسته حلقه‌ی کوچ

گره به یورد لبت کور می‌زند دل من

 

ببار مزرعه را در مسیر هر قشلاق

شبیه صاعقه سنتور می‌زند دل من

 

کبوترانه‌ترین امتیاز من این است

که بعد کوچ تو هاشور می‌زند دل من

 

تو از قبیله‌ی کوهی و صخره اندامت

بلور گونه‌ی ایلت نشسته در دامت

 

بکش به صورت ماهت کلاغیت با شعر

بگیر آینه در کوچه باغی‌ات با شعر

 

هنوز رد تو در دست ایل من شعر است

تمام جاده‌ی بن‌بست ایل من شعر است

 

به مادیان سفیدت اراده را بچکان

به نبض حادثه احوال جاده را بچکان

 

هنوز مانده رگ سرخ آرمانی ایل

شکوه و غیرت و رگ‌های آسمانی ایل

 

برای حرمت ایلت اراده کن در خویش

عروس حادثه را رام جاده کن در خویش

 

حماسه‌های بیابان اراده می‌طلبد

و مادیان سفیدی که جاده می‌طلبد

 

برای حرمت خونی که مانده در رگ توست

سمند دشت و بیابان همیشه در تگ توست

 

دوباره در ته آئینه ماشه را بچکان

غبار از دل آئینه‌ی خودت بتکان

 

سیاه چادر ایل تو بی‌ستون مانده است

بمان که کاکل اسب تو غرق خون مانده است

 

بیا که کوه تو را عاشقانه می‌طلبد

سیاه چادر ایلت ترانه می‌طلبد

 

زمام کوچ غزل در کمند قشلاق است

عروس ایل غزل پایبند قشلاق است

 

بیا و شعر بخوان در رگ اصیل خودت

پر از ترانه بکن آرمان ایل خودت

 

سیاه چادر ایلت نشانه‌ی درد است

در انتظار جنبش رگ‌های غیرت مرد است

 

برای آمدنت پشت کوه خواهم ماند

در انتظار تو تا قبض روح خواهم ماند

 

جابر ترمک

 

 

* منبع: سایت شعر ناب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه