در سرش طرح معما می‌کرد؛ حضرت عبدالله بن حسن (ع)؛ احسان محسنی‌فر :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

 احسان محسنی‌فر

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

در سرش طرح معما می‌کرد

با دل عمه مدارا می‌کرد

 

فکر آن بود که می‌شد ای کاش

رفع آزار ز آقا می‌کرد

 

به عمویش که نظر می‌انداخت

یاد تنهایی بابا می‌کرد

 

دم خیمه همه‌ی واقعه را

داشت از دور تماشا می‌کرد

 

چشم در چشم عزیز زهرا

زیر لب داشت خدایا می‌کرد

 

ناگهان دید عمو تا افتاد

هر کسی نیزه مهیا می‌کرد

 

نیزه‌ها بود که بالا می‌رفت

سینه‌ای بود که جا وا می‌کرد

 

کاش با نیزه‌زدن حل می‌شد

نیزه را در بدنش تا می‌کرد

 

لب گودال هجوم خنجر

داشت عضوی ز تنش وا می‌کرد

 

هر که نزدیک‌ترش می‌آمد

نیزه‌ای در گلویش جا می‌کرد

 

زود می‌آمد و می‌زد به حسین

هر کسی هر چه که پیدا می‌کرد

 

آن طرف هلهله بود و این سو

ناله‌ها زینب کبری می‌کرد

 

گفت ای کاش نمی‌دیدم من

زخم‌هایت همه سر وا می‌کرد

 

دست من باد بلاگردانت

ذبح گشتم به روی دامانت

 

احسان محسنی‌فر

 

 

* منبع: وبلاگ من غلام قمرم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه