روحانی شهید سیدعباس موسوی قوچانی (شهید دفاع مقدس) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

روحانی شهید سیدعباس موسوی قوچانی (شهید دفاع مقدس) روحانی شهید سیدعباس موسوی قوچانی (شهید دفاع مقدس)

سه شنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

در یک خانواده‌ی متدین در شهرستان قوچان متولد شد. او که طعم گرسنگی و محرومیت را چشیده بود هرگز از حمایت این قشر مظلوم تا پایان عمر شریفش غافل نماند. وی از همان کودکی سری پر شور و روحی تسلیم‌ناپذیر داشت.

در سنین نوجوانی به کسب علوم اسلامی پرداخت و در این سیر تحصیلی که با مبارزات سخت با رژیم طاغوت همراه بود از بزرگان سه حوزه‌ی مقدسه‌ی مشهد، قم، نجف، هم‌چون حضرت امام بهره جست، سپس به شهر مقدس مشهد بازگشت و به جمع روحانیت مبارز مشهد پیوست و از درس‌های عمومی و خصوصی حضرت آیت‌الله خامنه‌ایدامت برکاته بهره جست.

در این مبارزات او مکرر توسط ساواک دستگیر می‌شد و سال‌ها در زندان به سر برد و به قول رهبر عزیزمان سخت‌ترین شکنجه‌ها را به شهید موسوی می‌دادند و در این شکنجه‌ها به گفته‌ی دوست و دشمن حسرت گفتن یک آخ را بر دل جلادان ساواک گذاشت.

یاران همرزمش هنوز صدای گرم و گیرای وی را در سلول‌های زندان به یاد دارند که پیوسته این آیه از قران کریم را تلاوت می‌نمود: «ام حسبتم ان تدخلوا الجنه... گمان کردید که به بهشت داخل می‌شوید، بدون امتحاناتی که پیش از شما بر گذشتگان آمد؟»(بقره ۲۱۴)

مبارزات او در مسجد امام حسن مجتبی(ع) و کرامت در کنار رهبر عزیز و روحانیون مبارز ادامه داشت و به فعالیت و روشنگری می‌پرداخت. با رهنمودهای رهبر انقلاب و هم‌رزمانش دفتری را که توسط دولت طاغوت در مدرسه‌ی نواب ایجاد شده بود را به آتش کشید. سپس با استفاده از تعلیمات استاد بزرگوارش، رهبر عزیز انقلاب، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دست به تالیف کتاب مهم و ارزشمند شیوه‌ی امامان با نام مستعار سادات حسین، زد و در آن به صورت مناظرگونه‌ای چهره‌ی روحانیت مرتجع را بر ملا ساخت.

او که در زندان از نزدیک با افکار ماتریالیستی و الحادی سران موافقین آشنا شده بود و در همان زندان رو در رو ، افکار آن‌ها را نقد کرده بود، بعد از پیروزی انقلاب سرپرستی بخش اطلاعات و تحقیقات کمیته‌ی مرکزی انقلاب اسلامی را به عهده گرفت و با فعالیت‌های شبانه‌روزی خود توطئه‌های آنان را خنثی و خانه‌های تیمی آن‌ها را یکی پس از دیگری کشف و سران منافقین را دستگیر و تحویل زندان و دادسرای انقلاب اسلامی می‌داد و مانع فعالیت‌های مهم آنان از جمله ممانعت از تشکیل سپاه به دست آنان شد و ضربات او به تشکیلات منافقین آنقدر مهلک بود که باعث خشم شدید منافقین شده و بارها طرح ترور وی را ریختند و او را به اعدام انقلابیون محکوم کردند. به خواست خداوند متعال توطئه‌های آنان یکی پس از دیگری عقیم ماند.

در آغاز انتخابات مجلس شورا از طرف دوستانش به کاندیدا شدن توصیه شد ولی به نفع یکی دیگر از برادران کنار رفت و به سوی جبهه‌های حق علیه باطل شتافت و اظهار می‌داشت:

وقتی که صف اسلام با کفر در آمیزد

خفتن به شبستان‌ها کافرصفتی باشد

و سرانجام شهید سیدعباس موسوی پس از مبارزات و مجاهدت فراوان با ضد انقلابیون داخلی و عمال خارجی و دوست‌نمایان ضعیف در سحرگاه ۱۳۶۱/۱/۶ در حمله‌ی فتح‌المبین در حماسه‌ای خارق‌العاده که خود شرح مفصلی دارد به آرزوی دیرینه‌اش، به فیض شهادت نائل گردید و به خدمت مادر بزرگوارش فاطمهسلام‌الله علیها شتافت.(برگرفته از http://khakriz.vcp.ir)

 شهید سیدعباس موسوی قوچانی

کلام شهید:

فرازی از وصیت‌نامه‌ی شهید: در کارها خدا را اصل قرار دهید. خدا را آن‌چنان ناظر بدانید، که گویی او را می‌بینید، آخر اگر شما او را نبینید او شما را می‌بیند.

خدای منان را شکر، که نعمت بزرگ امامت را به ما ارزانی داشت و پیروی از امام را به امت ایران برای نجات از ظلمت، راه اصلی نجات قرار داد. از مبلغین اسلام در خواست عاجزانه دارم که در مورد ضوابط و روابط اسلام، با ملت هرچه بیشتر سخن بگویند. کتاب‌های شهید مطهری را بخوانید و مسجدها را خالی نگذارید. به فرزندان شهداء مثل خودتان نگاه کنید و برسید. از شرّ نفس اماره به خدا پناه برده و در مهار آن بکوشید.(برگرفته از http://hozequchan.blogfa.com)

 

خاطره‌ای از شهید:

شهید از اوّل زندگی می‌گفتند که از هر چه داریم باید درست استفاده کنیم. خانه‌ی ما چهار اتاق داشت. ایشان می‌گفتند که یک اتاق هم برای ما کافی است، لذا اگر دوستانشان خانه نداشتند، آن‌ها را در خانه اسکان می‌داد. در حالی که ما وضع مالی درست و حسابی‌ای نداشتیم، باز هم ایثار می‌کردند. خیلی ساده‌زیست بود و علاقه‌ای به تجمّلات دنیا نداشت. یادم هست یک موقع، با مشورت من، هرچه وسایل و جهاز داشتم، به کسانی دادند که نیاز داشتند و فقط یک قالی برایمان مانده بود. یک روز که خانه آمدند، تا چشمشان به قالی افتاد گفت: «همین قالی، انسان را وابسته به دنیا می‌کند». بعد هم همین یک قالی را هم دادند به کسی که نیاز داشت.

سال ۱۳۵۲ که از زندان آزاد شدند، ساده‌زیستی‌شان بیشتر شده بود. می‌گفتند: «به آن‌هایی فکر کنید که در رفاه نیستند؛ باید با آن‌ها مساوی باشیم تا بدانیم آن‌ها چه رنجی می‌کشند». گاهی خانه را بررسی می‌کردند و وسایلی را که در طی یک سال به آن‌ها نیازمند نشده بودیم را به دیگران -که نیاز داشتند- می‌دادند. یک بار شهید، بدون لباس به خانه آمدند و عبایشان را دورشان گرفته بودند. من جویا شدم، گفتند: «یک نفر از من درخواست کمک کرد و من حتی صد تومان هم نداشتم تا کمکش کنم، بنابراین، لباس‌هایم را دادم تا او را ناامید نکرده باشم». از این موارد، زیاد است.

در مورد من و بچّه‌ها هم دقّت داشتند. وقتی که بودند، در کارهای خانه، خیلی کمک می‌کردند و به تربیت بچه‌ها توجّه می‌کردند. در مورد بچّه‌ها نظرشان این بود که باید سختی بکشند تا با زندگی سختْ عادت کنند. خودشان می‌گفتند: «مادر، کسی بود که گندم درو می‌کرد و من لابه‌لای خارها می‌خوابیدم، به همین دلیل، حالا می‌توانم شکنجه‌ها را تحمّل کنم».

نظرشان این بود که بچّه‌ها نباید نازپرورده باشند تا بتوانند در سختی‌ها مقاومت کنند. حالا بچّه‌ها واقعاً طوری بار آمدند که شهید می‌خواست و این از اثرات ساده‌زیستی ایشان است.

همیشه به بچه‌ها می‌گفتند: «هیچ وقت مظلوم نباشید؛ از مظلوم، ظالم به عمل می‌آید». ایشان روی فرزندانمان خیلی کار کرده بودند تا آن‌ها را شجاع بار بیاورند و از دشمن نترسند.

به نماز و روزه و حجاب فرزندانمان خیلی اهمیت می‌دادند و الحمدلله، آن‌ها قبل از سنّ تکلیف هم به آداب شرعی عمل می‌کردند.(برگرفته از http://www.hawzah.net)

 

شهادت: ۱۳۶۱/۱/۶؛ رقابیه، عملیات فتح‌المبین

مزار شهید: تهران، بهشت زهراسلام‌الله علیها، گلزار شهدا

 

* منبع: نرم‌افزار روزنگار شهدا (کانون گفتگوی قرآنی)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه