زهرا گذشت و خاطرههایش هنوز هست؛ محمدجواد غفورزاده (شفق)
بسمالله الرحمن الرحیم
زهرا گذشت و خاطرههایش هنوز هست
در مسجد مدینه صدایش هنوز هست
شهری که بود شاهد غمهای فاطمه
پر از صدای گریه فضایش هنوز هست
از گلشن امید به تاراج حادثات
گل رفته است و عطر وفایش هنوز هست
یاد مصیبتش نشد از سینهها برون
آن داغ، بر دلِ همه جایش هنوز هست
در هر دلی که داشت تجلی، به جای ماند
در هر سری که بود هوایش هنوز هست
در آستانهی در ِ آن روضهی بهشت
بانگ و نوای وا أبتایش هنوز هست
راز و نیاز فاطمه را تا دهد گواه
محراب هست و موج دعایش هنوز هست
چون آرزوی خفته در آغوش سرد خاک
محسن به جا نماند و عزایش هنوز هست
گر سر زند به کلبهی احزان او کسی
پی میبرد که شور و نوایش هنوز هست
سودی نخواست از فدک اما به یادگار
آن خطبهی بلیغ و رسایش هنوز هست
تا انتقام مادر خود را کشد ز خصم
مهدی، که باد جان به فدایش هنوز هست
گر نیستیم قابل دیدار او «شفق»
ما را به سینه، شوق لقایش هنوز هست
محمدجواد غفورزاده (شفق)