زهرهی منظومهی زهرا حسین؛ امام حسین علیهالسلام؛ محمدرضا آقاسی
بسمالله الرحمن الرحیم
زهرهی منظومهی زهرا حسین
کشتهی افتاده به صحرا حسین
دست صبا زلف تو را شانه کرد
بر سر نی خندهی مستانه کرد
کیست لب خشک ترک خوردهات؟
چشمهای از زخم نمک خوردهات
روشنی خلوت شبهای من
بوسه بزن بر تب لبهای من
تا ز غم غربت تو تب کنم
یاد پریشانی زینب کنم
آه از آن لحظه که بر سینهات
بوسه نشاندند لب تیرها
آه از آن لحظه که بر پیکرت
زخم کشیدند به شمشیرها
آه از آن لحظه که اصغر شکفت
در هدف چشم کمانگیرها
آه از آن لحظه که سجاد شد
همنفس نالهی زنجیرها
قم به حج رفته به حج رفتهاند
بیتو در این وادیه کج رفتهاند
کعبه تویی کعبه به جز سنگ نیست
آینهای مثل تو بیرنگ نیست
آینهی رهگذر صوفیان
سنگ نصیب گذر کوفیان
کوفه دم از مهر و وفا میزدند
شام تو را سنگ جفا میزدند
کوفه اگر آینهات را شکست
شام از این واقعه طرفی نبست
کوفه اگر تیغ و تبرزین شود
شام اگر یکسره آذین شود
مرگ اگر اسب مرا زین کند
خون مرا تیغ تو تضمین کند
آتش پردیس نبرّد مرا
تیغ اجل نیز نبرّد مرا
بیسر و سامان توام یا حسین
دست به دامان توام یا حسین
جان علی سلسلهبندم نکن
گردم، از خاک بلندم نکن
عاقبت این عشق هلاکم کند
در گذر کوی تو خاکم کند
تربت تو بوی خدا میدهد
بوی حضور شهدا میدهد
ساقی لبتشنه لبی باز کن
سفرهی نان و رطبی باز کن
شمهای از درد دلت بازگو
نکتهای از نقطهی آغاز گو
قوم به حج رفته چو باز آمدند
بر سر نعشت به نماز آمدند
قوم به حج رفته تو را کشتهاند
پنجه به خوناب تو آوشتهاند
سامریان شعبدهبازی کنند
نفی رسولان حجازی کنند
مشعر حق عزم منا کردهای
کعبهی ششگوشه بنا کردهای
تیر، تنت را به مصاف آمدهاست
تیغ، سرت را به طواف آمدهاست
کیست شفابخش دل ریش ما؟
مرهم زخم و غم و تشویش ما؟
کیست به جز یاد دل روی تو
سجده به محراب دو ابروی تو
بر سر نی زلف رها کردهای
با جگر شیعه چهها کردهای
باز که هنگامه برانگیختی
بر جگر شیعه نمک ریختی
کو کفنی تا که بپوشم تنت
تا گیرم دامنهی دامنت
حج تو هر چند که تاخیر داشت
لکن هفتاد و دو تکبیر داشت
آری هفتاد و دو لبیکگو
عزم وضو کرده به خون گلو
اینان هفتاد دو قربانیاند
از اثر بادهی تو فانیاند
همنفسان! حج حسینی کنید
پیروی از راه خمینی کنید
حج حسینی سفری سرخ بود
احرامش بال و پری سرخ بود
حج حسینی سفر کربلاست
نیت آن قربت رنج و بلاست
محمدرضا آقاسی
* منبع: وبلاگ حسینیه