شاعران بزرگ پارسیگوی (۱۳)؛ غضایری
شاعران بزرگ پارسیگوی (۱۳)
قرن چهارم و نیمهی اول قرن پنجم هجری
غضایری
محمد بن علی غضایری رازی از شاعران بزرگ عراق و از مداحان امرای اخیر دیلمی در ری و ستایشگر سلطان یمینالدوله محمود غزنوی است.
لقب شعری او را غضایری و غضاری هر دو نوشتهاند و این صورت دوم را فقط منوچهری در شعر خود به کار برده است زیرا منوچهری مردی عربیدان بود و میدانست که نسبت به غضاره (یعنی گلی که بدان سفال سازند) «غضاری» است نه غضایری؛ اما شاعر خود لقب شعری خود را غضایری آورده و راه هرگونه بحث و ایراد را بر اهل چون و چرا بسته است.
ابتدای دوران شاعری او در مداحی دیلمیان ری گذشت و این ایام مصادف بود با دورهی اقتدار محمود غزنوی و علاقهی او به پیشرفتهای نظامی در جانب ری و دیگر بلاد عراق و به همین سبب، سلطان غزنه اموال کثیر در این نواحی خاصه در ری صرف میکرد تا اشعار شاعران را برای گستردن نام و آوازهی خود خریداری کند. در این میان قرعهی فال به نام غضایری زده شد و اشعار او در دربار سلطان غزنه مقبوله طباع افتاد. چنانکه با بدرههای دینار او را توانگری بخشید تا به جایی که از کثرت مال اظهار ملامت کرد و قصیدهی لامیهی معروف خود را در همین باب به مطلع ذیل از ری به غزنین فرستاد:
اگر کمال به جاه اندر است و جاه به مال
مرا ببین که ببینی کمال را به کمال
با توجه به اشارات شاعر، قدیمیترین تاریخ ارتباط او با دربار محمود مربوط میشود به سال فتح «نارایین» در هند به سال ۴۰۰ هجری که غضایری در تهنیت آن فتح، دو بدره زر از سلطان غزنه ستاند:
دو بدره زر بگرفتم به فتح نارایین
به فتح رومیه صد بدره گیرم و خر طال
و بعد از آن تاریخ رابطهی شعری او با دربار سلطان محمود غزنوی همواره امتداد داشت و شاعر قصائد مدحی خود را از ری به غزنین میفرستاد بیآنکه سفری به شهر اخیر کرده باشد.
تاریخ وفات او را سال ۴۲۶ هجری نوشتهاند و بنابراین شاهد فتح ری و کشتار شیعیان و فلسفیمشربان آن دیار به حکم محمود غزنوی بود.
از اشعار اوست:
جام می آورد به امداد و به من داد
آنکه مرا با لبانش کار فتاده است
گفتم مهر است؟ گفت مهر پرورد
گفتم ماه است؟ گفت ماهش زاده است
باده به من داد از لطافت گفتم:
جام به من داد لیک باده نداده است!
و
سحرگاهان یکی عمدا به صحرا برگذر بنگر
دو گردد آسمان گویی یکی زیر یکی از بر
چو برق از میغ بدرخشد تو پنداری یکی زنگی
ز خرگاهی به خرگاهی دواند پارهی اخگر
وز آن اخگر بسوزد دستش از گرمی و بیتابی
از آن آسیب بخروشد، روانی بفگند آذر
* منبع: تاریخ ادبیات ایران، دکتر ذبیحالله صفا، جلد اول، صفحهی ۱۳۵
* عضویت در کانال ادبی تکمضراب (+)