شبی به گوشهی خلوت خدا خدا کردم؛ مناجات؛ مهدی سهیلی
بسمالله الرحمن الرحیم
شبی به گوشهی خلوت خدا خدا کردم
ز روی صدق به دلخستگان دعا کردم
ز سینه آه کشیدم دلم ز آه شکست
در آن شکستگی دل چه گریهها کردم
به شوق سجده فتادم به خاک گرم نیاز
نمازهای ز کف رفته را قضا کردم
در آن صفای سحر با طواف کعبهی عشق
ز مروه سعی پر از جذبه تا صفا کردم
چه حال رفت ندانم که با عنایت اشک
به بحر رحمت بیمنتها شنا کردم
ز تن رها شدم و روح من صعود گرفت
به دل هوای ملاقات کبریا کردم
صدای بال ملایک نشست در گوشم
همای عشق شدم سیر در سما کردم
چکید اشک خلوصم به بالهای سپاس
چو با ملایکه پرواز تا خدا کردم
چه گویمت که چه شد جذبه بود و رحمت دوست
به حیرتم که کجا بودم و چها کردم
ز بخت بد پس از آن شب روان پاکم را
به دست نفس هوس آزما فنا کردم
کنون سزاست بر احوال خود بگریم زار
از آنکه حال مناجات را رها کردم
هوای نفس ندانم چه کرد با دل من
که خویش را ز شب عاشقان جدا کردم
خدای من همه دم باب رحمتت بازست
منم که از تو جدا ماندم و خطا کردم
بهار عشق خزان شد چه بیخبر ماندم
گریخت فیض سحر این خطا چرا کردم
رواست برق ندامت بسوزدم همه عمر
که با اطاعت دل پشت بر خدا کردم
مهدی سهیلی
* این پست توسط خانم نگین توسلیان در کیمیای میهنبلاگ ثبت شده است، که بیان نتوانسته در انتقال آرشیو کیمیا به اینجا نام نویسنده را با خودش بیاورد. تاریخ ویرایش: یکشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۲۵
عالی ترین شعری که بعد از اشعار حافظ و سعدی که تا حالا خونده بودم