شب شد و یا رب این دلم قافله‌ی نیاز است؛ مناجات؛ ناشناس :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

شب شد و یا رب این دلم قافله‌ی نیاز است

دست پر از نیاز من به خانه‌ات دراز است

 

شب شد و جلوه‌گر شده زمزمه‌ی نیایشم

توجهی نما خدا به اشک و آه و خواهشم

 

هنوز نیست باورم که موسم نیاز است

هنوز نیست باورم که سفره‌ی تو باز است

 

هنوز چشم‌های من ز خود نبرده خواب را

نخواسته به‌پا کند چشمه‌ی پر ز آب را

 

گناه پرده‌ای شده به پیش چشم‌های من

ریا و خودپسندی‌ام بسته دو دست و پای من

 

گناه کرده‌ام ولی تو مخفی‌اش نموده‌ای

باز در توبه‌ی خود به روی من گشوده‌ای

 

تو بر ملا نکرده‌ای روی گناهکار من

کجا تو خسته گشتی از توبه‌ی بیشمار من؟

 

مرا ببخش در جهان وگرنه مهربان خدا

ندارد این تن ضعیف طاقت آتش تو را

 

مرا ببخش و بعد از آن سوا نما برای خود

کجا روم اگر مرا برانی از سرای خود

 

اگر بدم مکن ردم که من غلام حیدرم

گریه‌کنی به زاده‌ی فاطمه‌ی مطهرم

 

سخن تمام می‌کنم که خوب می‌شناسی‌ام

منم که غرق گشته در ریا و ناسپاسی‌ام

 

ناشناس

 

 

* اگر شاعر این اثر را می شناسید، لطفا نام او را مستندا در قسمت نظرات ثبت بفرمایید.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه