شرح زیارت جامعهی کبیره؛ بخش دوم
نام شریف او سیدحسین فرزند سیدتقى همدانى درودآبادى است، وى در سال 1280 هجرى متولد شد.
پس از تحصیلات ادبیات عرب و معقول و منقول متداول در آن دوران که در زادگاهش میسور بود، به نجف اشرف مهاجرت نمود، و در خدمت اساتید زمان خویش به تلمذ پرداخت.
وى محضر درس عالم زاهد، عارف کامل، یگانهی دوران مولى آخوند ملا حسینقلى همدانى را ادراک نمود.
پس از آن به مسقط الراءس خویش همدان بازگشت و به تألیف و تدریس پرداخت. آن جناب بیشتر اوقات خویش را در تألیف و عبادت و دعوت به حق و مبارزه با مخالفان دین سپرى مىنمود، و به سال 1343 در سن 63 سالگى از دار فانى به دار باقى شتافت و در قبرستان «اهل قبور» دفن گردید.
در طبقات اعلام الشیعه، مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانى مىفرماید:
«... دانشمندى بزرگ و فقیهى فاضل و مهذب و کامل بوده است، در سامراء مشرفه از شاگردان سید مجدد شیرازى بوده و زمانى طولانى از آن جناب استفاده برده است، و نیز در نجف اشرف در خدمت میرزا حبیب الله رشتى و مولى حسینقلى همدانى و میرزا حسین خلیلى و دیگران حضور یافت، تا این که به مقامات علمیه شهرت یافت، وى در اخلاق و سلوک و صلاح و تقوى و اهل باطنبودن مشهور بود...
من مدتى او را در نجف مشاهده مىکردم، وى در سال 1318 به همدان بازگشت، و در همدان از بزرگان مروج دین بوده و به وظائف شرعیه قیام داشت، و مرجع دینى مردم در آن سامان به شمار مىرفت تا این که در سال 1344 وفات یافت...»
تألیفات آن جناب
جناب درودآبادى تالیفات سودمندى دارد و عبارتند از:
1- التحفة الرضویة الشیعة المرتضویه: در 92 صفحه؛ در آخر آن چنین آمده است:«قد فرغت من تسویده لیلة الخامسة عشرة من شهر ذى القعدة من سنة احدى و عشرین و ثلاثماءة بعد الالف.»
2- تفسیر القرآن الکریم؛ وى این تفسیر [را] از سال 1327 شروع کرد. چنانکه در پشت نسخهی آن نوشته شده است و چهارده مقدمهی علمى مفید در آن آورده و در مقدمهی چهاردهم نوشته:
مقدمهی چهاردهم در این که خطابهاى کتاب شامل معدوم و غائبین مىشود، و این مقدمه و مقدمهی یازدهم را به عنوان دو رساله جداگانه قرار دادم، و رسالهی نخست را به «شرح الاسماء الحسنى» و دومى را به «لب اللباب فى شرح خطابات الکتاب» نام نهادم. و در آخر جزء اول بعد از آیهی 202 مىفرماید: «از تصنیف آن در روز چهاردهم رجب الاحسب سال 1333 هجرى فارغ شدم، آنگاه در جزء دوم از آیهی شریفهی «و اذکروا الله فى اءیام معدودات...» شروع نموده و 25 صفحه از آن را نوشته و به آیهی «لا تضار والدة بولدها...» رسانیده، و مجموع کتاب به 310 صفحه مىرسد، این تفسیر تحلیلى و تحقیقى در باب خود خوب است.
3- تبنیهالراقدین و جهانالوافدین [مشتمل] بر یک مقدمه و هفت جمال و هفت خاتمه است؛ مقدمه در بیان نسبت آدم و فرزندانش، جمال اول در نسبت بدن آدم با روحش و جمال دوم در معناى عبودیت و جمال سوم در اینکه سائران الى الله باید خود را به عبادت در هنگام صبح بیارایند، و جمال چهارم در مقدمات نماز است... الخ و این کتاب را بعد از «القسطاس المستقیم و عصارة الثقلین» تاءلیف کرده چنانکه خود در صفحهی 276 و 309 یاد کرده است، و کتاب در شب غدیر سال 1327 ه پایان یافت، با این که مولف خود در عصارة الثقلین تصریح کرد، که تفصیل آن در جمال الوافدین یاد شده است ممکن است جمع بین آن کلام کرد به این که دو تاءلیف متداخل بودهاند، چنانکه قرائن دیگرى در اینباره وجود دارد.
4- الدر المنضود فى اجوبة مسائل الیهود؛ این کتاب در 56 صفحه در سال 1344 ه در طهران به چاپ رسیده، و در آن به پاسخ از پرسش عدهاى از یهود در توحید و حقیقت اسلام پرداخت، و آن پاسخ، به فارسى است و در سال 1342 ه در طهران نوشته شد.
5- رسالهی لباللباب فى خطابات الکتاب؛ و در آخر آن مىفرماید: «و لقد اوضحنا حقیقة القرآن...» یعنى ما حقیقت قرآن را در کتاب «التحفة الرضویة الى الشیعة المرتضویه» و در مقدمات کتاب «الکبریت الاحمر فى تفسیر الثقل الاکبر» بیان کردیم؛ پایان آنچه در این مساءله قصد بیان آن را داشتیم، و حمد از آن خداست، با کمک و توفیق خدا در روز سه شنبه 27 شوال المکرم سال 1335 پایان یافت.
6- رسالة نسک التلویث فى جواب اهل التثلیث؛ در بیست و یک صفحه به فارسى که تصنیف آن در ماه شعبانالمعظم سال 1333 هجرى پایان پذیرفت.
7- شرح الاسماء الحسنى.
8- شرح زیارت جامعه (به نام الشموس الطالعة ) که هم اکنون در پیش رو دارید. این شرح دقیق و لطیف، مفصل بوده و در باب خود یگانه است، و در 583 صفحه مىباشد. این شرح در دههی آخر ذىقعده سال 1322 پایان یافت.
9- عصارة الثقلین فى حقیقة النشاءتین، شرح خطبهی امیرالمومنین با تحقیق و تفصیل؛ 106 صفحه و در آخرش این جمله آمده است: «فعلیه بکتاب السماء و العالم من البحار» و در سال 1322 از آن فراغت یافت.
10- ملخص الاصول فى دین آل الرسول؛ رسالهاى فارسى در تحقیق اصول دین و مذهب در ص 210 صفحه مىباشد، ابتداى آن چنین است: «سپاس آفریدگارى را سزاست که بدایت آفریدن هر کس را از جایى نموده که در آنجا از چیزى ذکر نتوان نمود که به آغاز خویشتن آیتى براى شناختن آفریدگار خود داشته باشد...» و در آن به کتاب «التحفة الرضویه» و «الشموس الطالعه» اشاره مىکند.
در مقدمهی عربى این کتاب از قول فرزندش آمده است که «آن جناب آثار دیگرى دارد که همهی آنها در نزد فرزند محترمش حاج سید ابوالفضل عارفى ساکن طهران (در زمان نوشتن مقدمهی آن در شموس طالعه) موجود است.
صاحب طبقات اعلام الشیعه فرمود:
11- من به خط مرحوم مولف تقریرات دروس اساتید بزرگش را در فقه و اصول در نزد شیخ عباس فرزند مولى حاجى طهرانى دیدم.
12- القسطاس المستقیم (که قبلا در کتاب تنبیه الراقدین یاد شد.)
13- داراى اشعار فراوانى است.
آن جناب داراى قریحهی شعرى بوده و اشعارش را در جزوهاى دیدم که در ضمن آن این شعر بود:
دل ما خون شد اى صنم ز فراق
اى خوشا یک دست به بینم طاق
تشنهاى کو به عمر آب ندید
به تو گردیدم این چنین مشتاق
از فراق تو اى بت رعنا
شهد چون حنظل آیدم بمذاق
زهر هجرات اثر نموده به دل
غیر وصلت نباشدش تریاق
دین و دل بردى از کفم ز جفا
روزهایم ز جور تست محاق
کاش آن زلف عنبرینت را
که سحاب است برمه آفاق
برفکندى ز چهر گلگونت
که بپایید معشر العشاق
وقت هجران گذشت و وصل رسید
نبریدم گمان مگر اشفاق
با شما عهد دوستى بستم
مر مرا محکم است این میثاق