شرح مناجات شعبانیه (به بهانه‌ی ماه عزیز شعبان)؛ قسمت سوم :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت
  وَ اسْمَعْ دُعائی اِذا دَعَوْتُکَ و اسْمَعْ نِدائی اِذا نادَیْتُکَ وَ اَقْبِلْ عَلَیَّ اِذا ناجَیْتُک. با آنکه خداوند، شنواست و شنونده‌ی همه‌ی نجواها و صداها می‌باشد، چرا امام علیه‌السلام از خداوند، مسئلت نمود که «دعای مرا و ندایِ مرا بشنو!»؟ برای این سؤال، دست کم، دو توجیه و دو جواب می‌توان بیان کرد: الف) این عبارت بیان‌گر شدت میلِ بنده نسبت به این است که معبودش، دعایش را بشنود و به او توجه کند، یعنی با آنکه می‌داند، معبودش، شنواست اما اضطرار و بیچارگی، او را وا می‌دارد که تقاضا کند، «مناجات مرا بشنو» یعنی در واقع بنده می‌خواهد، نسبت به اینکه خداوند دعایش را می‌شنود و اجابت می‌کند، اطمینان یابد. ب) اینکه خداوند، دو گونه می‌شنود: یکی آنکه چون «سمیع» است و تمامی صداها را و صوت‌ها و نجواها را می‌شنود. دیگر آنکه خداوند می‌شنود تا عنایت کند، تا مستجاب کند و به فریاد برسد، که به این گونه استماع، استماعِ خاص می‌گویند و امام علیه‌السلام در دعا مسئلت می‌کند که دعای مرا بشنو! به همراه توجه و التفات تا اینکه در نتیجه، دعایم را مستجاب سازی. و شاهد بر این سخن، این عبارت است که می‌گوید: «وَ اَقْبِلْ عَلَیَّ اِذا ناجَیْتُک؛ به من رو کن و توجه فرما، آن‌گاه که با تو به مناجات می‌نشینم». «فَقَدْ هَرَبْتُ اِلَیْک؛ همانا به سوی تو فرار کردم». فرار از چیزی، به معنای ترس و وحشت از آن چیز است. امام علیه‌السلام با این عبارت، وحشت خود از غیر خداوند و در نتیجه آرام‌گرفتن در سایه‌ی مناجات با او را، ابراز می‌دارد. توضیح آنکه، عوالمی که در آن، گناه و آلودگی و کفر، به وقوع می‌پیوندد، عوالمی ظلمانی و وحشتناکند که خداوند در قرآن کریم این عوالِم تاریک را به زیباترین صورت، این گونه تبیین فرموده است: أَوْ کَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّیِّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللّهُ لَهُ نُورًا فَما لَهُمِنْ نُورٍ.(نور: 40)؛ اعمالِ آن‌ها که کفر ورزیدند، همچون ظلماتی است در یک دریای عمیق و پهناور که موج، آن را پوشانده و بر فراز آن موج دیگری و بر فراز آن، ابری تاریک است. ظلمت‌هایی است، یکی بر فراز دیگری، آن گونه که هرگاه دست خود را خارج کند، ممکن نیست آن را ببیند! و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده، نوری برایِ او نیست. از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راهِ بی‌نهایت در این شب سیاهم گم گشت راهِ مقصود از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت حافظ برای انسان سالِک، یعنی انسانی که «فرار از هر چه غیر از خدا» را آغاز نموده است، فرار از گناهان و اعمال کفرآمیز، مرحله‌ی آغازینِ سیر و سلوک او می‌باشد. او هر چه که در این راه سیر می‌کند، به منازلی می‌رسد که گرچه در ابتدای راه، برایش دشوار و ترسناک نمی‌نمود، ولی اکنون که به میانه‌ی راه رسیده است وقوف در این منازل برای او وحشت‌آور است و باید از آن‌ها نیز فرار کند و آن منازلِ وحشتناک، توجه به اسباب و غفلت از مسبِّب است. توضیح آنکه، انسان سالک در این مرحله به این نتیجه می‌رسد و به یقین درمی‌یابد که تا مسبِّب، یعنی خداوند نخواهد، از دستِ اسباب، هرگز کاری ساخته نیست؛ تا او نخواهد، هیچ تیغی بُرّان نخواهد بود: اگر تیغِ عالَم بجنبد ز جای نبرّد رگی تا نخواهد خدای نظامی تا او اراده نکند، کوهی از آتش نیز، «خلیلش» را نمی‌سوزاند: گلستان کند آتشی بر خلیل گروهی بر آتش بَرَد ز آب نیل سعدی خلاصه آنکه از خداوند، «دیده‌ای» می‌خواهد که کارایی سبب را بدون مشیّت حق‌تعالی از «بیخ و بُن» بردارد و تنها، اراده‌ی خداوند را مؤثر در جهان هستی بداند: دیده‌ای خواهم سبب سوراخ کن تا سبب را بر کَنَد از بیخ و بُن مولانا بنابراین، نوع دیگر از فرار به سمت خداوند، فرار از «اسباب» و توجه خاص به «مُسبِّبُ الاسباب» است که در نوع خود قابل توجه است. (هرچند خداوند در امور طبیعی توجه به اسباب را توصیه می‌کند). شیخ ابوعبداللّه بن خفیف، آن شیخ المشایخِ دیار پارس، خاطره‌ی سفر حج خود را چنین نقل کرده است: خواستم به حج روم. چون به بغداد رسیدم، تصمیم به دیدار یکی از بزرگان گرفتم. وارد صحرایی شدم و طناب و دلوی نیز به همراه داشتم. تشنه شدم. چاهی دیدم که آهویی از وی آب می‌خورد. چون به سر چاه رفتم، آب پایین رفت. گفتم: خداوندا! مرا قدر، از این آهو کمتر است؟ چون این بگفتم آوایی شنیدم که در گوشم گفت: ای مرد! این آهو، دلو و طناب نداشت. اعتماد او به ما بود نه به اسباب. دلو و طناب بینداختم و حرکت کردم. آوازی شنیدم که: ابن خفیف! بازگرد و آب خور. بازگشتم. آب بر سرِ چاه آمده بود. وضو ساختم و آب خوردم و برفتم.(8) انبیا در قطعِ اسباب آمدند معجزاتِ خویش بر کیوان زدند جمله قرآن هست در قطع سبب عِزِّ درویش و هلاک بُولهب همچنین ز آغاز قرآن تا تمام (رَفض)(9) اسباب است و علّت و السّلام مولانا و بالاخره نهایی‌ترین مرحله‌ی فرار به سوی حضرت حق، گریز از آن است که مبادا به غیر از خدا، کس دیگری بر دل او حاکم و مسلط گردد که از این مقام که بعد از فرار نهایی برای وی حاصل می‌گردد در اصطلاحِ عرفا به مقام فنای در خداوند و لقاءاللّه تعبیر می‌شود و چون در این مقام، انسان سالک، جز خدا چیزی نمی‌بیند، از آن به مقام فنای در خداوند تعبیر می‌شود، که تنها در این صورت است که لقا و دیدار با خداوند، با چشمِ قلب، نصیبِ سالک می‌شود. خلقی که خواهند آمدن از نسل آدم بعد ازین جان‌های ایشان بهر تو هم در فنا پا کوفته اندر خراباتِ فنا شاهنشهانِ محتشم هم بی کُلَه سرور شده هم بی قبا پا کوفته مولانا باری آنکه از همه این وحشت‌ها گریخت و به پروردگارش پناه آورد، در واقع از «مقرّبین» درگاه حق تعالی شده است. برای او در این مقام، حتی توجه به اسباب و غفلت از مسبب الاسباب نیز نوعی لغزش و گناه محسوب می‌شود، در حالی که این حالت برای سالکِ مبتدی و یا سالکی که در میانه‌ی راه است، گناهی نیست. چنانچه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «حَسَناتُ الْاَبْرارِ سَیِّئاتُ الْمُقَرَّبینَ؛ کارهایی که برای نیکوکاران، شایسته و نیکوست، برای مقربان به منزله‌ی گناه است(10)». طاعتِ عامه، گناه خاصگان وصلتِ عامه، حجابِ خاصْ دان برای مثال، آن هنگام که یوسف علیه‌السلام در زندان به سر می‌برد، به دوست زندانیِ خود که قرار بود آزاد شود، توصیه کرد که مرا نزد سلطان مصر یادآوری کن تا برای آزادی من اقدام کند. در اینجا چون یوسف علیه‌السلام از مسبب‌الاسباب غافل شد و به اسباب توجه کرد، این عمل، برای او که از مقرّبین بود، نوعی خطا و لغزش به شمار آمد. به همین علت بود که خداوند در قرآن فرمود: «به سبب این غفلت (یوسف با آنکه بنا بود چند روز بعد آزاد گردد)، سال‌ها در زندان بماند. وَ قالَ لِلَّذی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَفِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنینَ(یوسف: 42)؛ به یکی از آن دو که می‌دانست رهایی می‌یابد گفت: مرا نزد صاحبت (سلطان مصر) یادآوری کن، ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد، و به دنبال آن چند سال در زندان باقی ماند. از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل است که فرمود: «عَجِبْتُ مِنْ اَخی یُوسُفَ کَیْفَ اسْتَغاثَ بِالْمَخْلُوقِ دُونَ الْخالِقِ؛ من از برادرم یوسف در شگفتم که چگونه به مخلوق، و نه به خالق، پناه برد و از او یاری طلبید».(11) در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام می‌خوانیم: پس از این داستان، جبرئیل نزد یوسف آمد و گفت: چه کسی تو را زیباترین مردم قرار داد؟ گفت: پروردگار من. گفت: چه کسی، مهر تو را آن‌گونه در دل پدر افکند؟ گفت: پروردگارِ من. گفت: چه کسی قافله را به سراغ تو فرستاد، تا از چاه نجاتت دهند؟ گفت: پروردگار من. گفت: چه کسی تو را از چاه رهایی بخشید؟ گفت: پروردگار من. گفت: چه کسی مکر و حیله‌ی زنان مصر را از تو دور ساخت؟ گفت: پروردگار من. در اینجا جبرئیل چنین گفت: پروردگارت می‌گوید: چه چیز سبب شد که حاجتت را نزد مخلوق بردی و نزدِ من نیاوردی؟ و به همین جهت باید چند سال در زندان بمانی.(12) زین سبب فرمود فخر کائنات طاعت ابرار باشد سیّئات از برای اهل قرب بارگاه هست آن را طاعت و این را گناه آنچه در بیرونِ در باشد روا کی روا باشد به بزم پادشاه ملااحمد نراقی تذکر: مسبّب الْاَسباب را از یادنبردن و تأثیرگذار ندانستن اَسباب به طور مستقل به معنای رها کردن اسباب و در انتظار مسبّب‌الاسباب بودن، نیست؛ بلکه آدمی باید برای رسیدن به مقصود، از طریق اسبابش وارد گردد؛ چنانچه در روایت است که: «اَبَی اللّهُ اَنْ یَجْرِی الْاُمُورَ اِلاّ بِاَسْبابِها؛ خداوند، اِبا دارد که امور را، بدونِ اسباب به جریان اندازد». به تعبیر سعدی: رزق اگر چند بی‌گمان برسد شرط عقلست جُستن از درها ور چه (کس) بی اجل نخواهد مرد تو مرو در دهانِ اژدرها بنابراین، مقصود آن است که آدمی در همان حال که برای نیل به مطلوب خود، از اسباب، مدد می‌جوید معتقد باشد این اسباب در صورتی می‌توانند مؤثر باشند که خداوند اراده فرماید و مشیّت او بر آن تعلق گرفته باشد. بنابراین، کسی که مضمون «فَقَدْ هَرَبْتُ اِلَیْکَ» را در زندگی خویش، اجرا کند و به راستی از غیر خداوند بگریزد، می‌تواند به عوالِمی وارد شود که پیامبری چون موسای کلیم علیه‌السلام در آن عوالِم، گام برمی‌داشته است و به مواهبی دست یابد که کلیم اللّه علیه‌السلام به آن دست یافته است. همان‌گونه که قرآن از زبان موسی علیه السلام فرموده است: «فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لی رَبّی حُکْمًا وَ جَعَلَنی مِنَالْمُرْسَلینَ».(شعراء: 21): چون از شما (و اعمال‌تان) بیمناک شدم فرار نمودم، پس پروردگارم مقام خلافت و رسالت را به من، موهبت و ارزانی داشت. بنابراین، فرار از غیر خداوند می‌تواند، خلافت و رسالت را نتیجه دهد.  
  • ناصر دوستعلی

مناجات شعبانیه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه