شهادت پیامبر و حضرت مجتبی و امام رضا علیهم السلام تسلیت باد !!!
سلام
دیگه چند روز بیشتر به آخر ماه صفر نمونده ؛ حرف دلم اینه : ختم ماه صفر به شهادت سه معصوم – پیامبر اعظم و حضرت مجتبی و امام رضا علیهم السلام – شاید برای این باشه که اونایی که هنوز دستشون خالیه و اونایی که اصلا یادشون رفته بوده که خدا ، روی چه سکوی پرتاب با عظمتی قرارشون داده بوده ، تلنگر بخورن و برای اینکه از اونایی که دو مااااه ، مشغول استفاده بودند عقب نیفتن ، سفره ی بی سابقه ای از رحمت و کرامت خودش رو پهن می کنه . خوشا به حال اونایی که به مصداق کلام امیر المومنین علی علیه السلام که فرمود : « بادر الفرصه » فرصت رو غنیمت دونستن و استفاده کردن و خوشا به حال اونایی که فرصت رو غنیمت می دونن و استفاده می برن . دست کیمیا مثل همیشه خالیه ، و به این سه مناسبت فقط تونست سه تا انتخاب کنه ؛ همین ! دعاش کنید . موفق باشین
یاعلی
مرثیه خورشید
تازیانه های زخمی باد بر سنگ ، یاد آور شلاق هایی است که بر سینه بلال ها فرود میآمد ، آن هم به جرم مظلومیت ؛ زمانی که هوای سمّی عربستان ، هیچ بهاری را به یاد شقایق ها نمیآورد . به یاد آر سوزش گریه های زنان قبیله که کودکان خود را به جرم بی گناهی ، به تیرگی خاک میسپردند و گریه های مردان قبیله ، که جگر گوشه های خود را با قساوت تمام ، زیر خروارها خاک پنهان میکردند و نمیدیدند گل خنده های کودکانشان را که پژمرده میشد .
تازیانه های زخم خورده بر همان سنگ هایی سیلی میزد که دقیقاً تا شصت و سه سالِ پیش ، « قدسیه » نام گرفته بود . خدایان سنگی که بر روی طاقچه ها ، خدای اهالی میشدند ، اگرچه با زورِ تازیانه . غافل از آنکه روزی ، تبر به دستِ یتیمی ، خاکستر آن ها را در اعماق تاریخ ، فسیل خواهد کرد .
یاد آور اوج مظلومیت یاسرها و سمیه ها که تنها و تنها ، به جرم حقیقت گویی و انزجار از افکار موهومِ بولهب ها و بوجهل ها ، به چهار میخ کشیده شدند . از آن زمان بود که دیگر نه مردی به زنده به گور شدن دخترش افتخار میکرد و نه زنی چونان اشتران قبیله ، زر خرید زراندوزان و ملعبه شهوت رانان قبیله قرار میگرفت .
شصت و سه سالی که طلایه خورشید نبوت ، انجماد جهالت را در چشم عصبیت جاهلی آب کرده بود و باران رحمت ، تار های تنیده خرافه را از گوشه گوشه شهر رُفته بود . سال هایی که شیشه عُمر خدایان سنگی مکّه ، به سنگ ابرمرد تاریخ ، همان پیام آور طلیعه های امید ، اصابت کرده بود و طلسم دیوهای لات و هُبَل و عُزّی به دست توانای او طنین « اللَّه اکبر » ش باطل شده بود .
و حالا بعد از شصت و سه سال ، مکه ، با تمام غرورش ، توان سرپا ایستادن ندارد و مرغ های آسمان - از حنجره درد - غروب را به مرثیه نشسته اند . کوچه های همیشه مظلوم بنی هاشم ، چشم به راه آشنای هر شبشان هستند ؛ مثل یتیمانی که مدّتی است چشم به چارچوب در دوخته اند ، به اشتیاق دیدار مهربان ترین پدر دنیا ؛ غافل از آن که خانه وحی ، لحظات سختی را پشت سر میگذارد و آسمان مکه ، در غم بی سابقه ای فرو رفته است .
شاید در هیچ باوری نگنجد که از همان لحظه که رسول صلی الله علیه وآله و سلم ، جام اَلَست را سر کشید ، عدالت را خانه نشین کردند و مردم ، به عصر جاهلیت برگشتند و منبر پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم ، تبدیل شد به تخته پاره هایی که بوزینه های ابوسفیان از آن بالا میرفتند . کاش رسول صلی الله علیه وآله و سلم زنده بود و می دید ابوذر که از شدّت سجده و طاعت ، پیشانی اش پینه بسته بود ، در چه شرایطی جان داد !
کاش بود و غصب فدک را میدید ؛ خانه نشینی علی را ، مظلومیت حسن را ، تن پاره پاره حسین را و ...
و از همان لحظه ، مردم به عصر جاهلیت برگشتند .
ابراهیم قبله آرباطان
تقدیم به امام حسن مجتبی علیه السلام
نگاهت وسعت سبز زمین است
دلت آیینه ی اهل یقین است
خدا در وسعت دستت چه دیده است
که بخشش با قدم هایت عجین است ؟
از آن زخمی که احساس تو برداشت
هزاران لخته باور بر زمین است
در این عصر پر از تیغ تغافل
دوباره غربتت گوشه نشین است
خدا با چشم هایت هم نشین بود
که درد و داغ شیعه آتشین است
مهری حسینی
تقدیم به حضرت رضا علیه السلام
تمام ثانیه هایم غریب میگذرند
کبوتر دل من آشیانه میخواهد
چه سخت میگذرد لحظه های دل تنگی
دلم برای پریدن بهانه میخواهد
ضریح دست شما را هزار و چندین بار
به پلک های خودم بی دلیل میبندم
اگر قبول کنی رد اشک هایم را
برای دیدن رویت دخیل می بندم
تمام بغض دلم آب میشود وقتی
ستاره های حرم را ز دور می بینم
و اشک های دلم را به پات میریزم
از آستان نگاه تو بوسه میچینم
منم که بین « منم » ها هنوز درگیرم
دلم خوش است که پر میکشم به صحن شما
همیشه منتظرم تا مسافرت بشوم
تو را صدا کنم از دور : یا امام رضا (ع)
امالبنین امیدی