شوریدهی آزردهدل ِ بی سر و پا من؛ سیمین بهبهانی
شنبه, ۲۴ مهر ۱۳۸۹، ۰۳:۱۸ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
شوریدهی آزردهدل ِ بی سر و پا من
در شهر شما عاشق انگشتنما من
دیوانهتر از مردم دیوانه اگر هست
جانا، به خدا من... به خدا من... به خدا من
شاه ِهمه خوبان سخنگوی غزلساز
اما به در خانهی عشق تو گدا من
یک دم، نه به یاد من و رنجوری ِ من تو
یک عمر، گرفتار به زنجیر وفا من
ای شیر شکاران سیهموی سیهچشم!
آهوی گرفتار به زندان شما من
آن روح پریشان سفرجوی جهانگرد
همراه به هر قافله چون بانگ درا، من
تا بیشتر از غم، دل دیوانه بسوزد
برداشته شب تا به سحر دست دعا من
سیمین! طلب یاریام از دوست خطا بود:
ای بیدل آشفته! کجا دوست؟ کجا من؟
سیمین بهبهانی
از وبلاگ غزلسرا