شوکران و شکرها!
يكشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۸۴، ۱۲:۴۳ ق.ظ
شادی عجیب نیست که با غم یکی شده استوقتی که کار خنجر و مرهم یکی شده استیک چشم سهم خنده و یک چشم نذر اشک...آری! دوباره عید وعزایم یکی شده استبر شاخ سبز آتش نارنج مانده ، تا باور کنی بهشت و جهنٌم یکی شده استمثل دو خطٌ دور که با هم مسافرند...روز و شبم ، تولٌد و مرگم یکی شده استتنها نه شوکران و شکرها! نه عقل و عشق!در چشم من که عالم و آدم یکی شده است!!دردی است درد عشق که درمان نمی شودخوشحال از این نباش که دردم یکی شده است