طبابت :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

طبابت

دوشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۸۸، ۱۲:۳۹ ب.ظ




صحنه ، مطب یک پزشک متخصص قلب و عروق است . این را عکس های رنگی نصب شده بر دیوار و ماکت های مختلف قلب نشان می دهد . دکتر پرویز – حدودا پنجاه ساله – پشت میزش نشسته و چهار نفر دیگر در همین محدوده سنی با لباس های شیک و کراوات بر لبه ی تخت معاینه یا صندلی های موجود در اتاق نشسته اند . در همان نگاه اول معلوم می شود که این چهار نفر بیمار نیستند و بعدا معلوم می شود که پزشکند و از دوستان دکتر پرویز . 

دکتر پرویز : دکتر مجید ! نگفتی که دوستان هم قراتره بیان . وگرنه یه تدارکی ، پذیرایی ایی ...
دکتر مجید : قرار قبلی نبود . من گفتم دارم می رم دیدن دکتر پرویز ، اینا گفتن ما هم می آییم ، یه حال و احوالی بکنیم .
دکتر پرویز : خوب کاری کردین ، خوش اومدین . ولی ...
دکتر مجید : ولی چی ؟
دکتر پرویز : ( شوخی و جدی و تا حدودی آمیخته با نگرانی ) ولی نیست بی سابقه است ؟ یک کمی مشکوک به نظر می رسه .
دکتر آرش : ( با خنده ) این که چیز تازه ای نیست . تو همیشه نسبت به همه چی مشکوکی !
دکتر کامران : مال حالام نیست . از زمان دانشگاه اگه یادت باشه ...
دکتر مجید : بگذریم . منشی رو مرخص کردی ؟
دکتر پرویز : ( با اکراه ) نه هنوز . کاری باهاش ندارین ؟
دکتر مجید : ( با طعنه ) ما با منشی تو چه کار می تونیم داشته باشیم !؟
دکتر پرویز : ( با اکراه ) یعنی بگم بره !؟
دکتر کامران : آره خب . معطل شه که چی ؟ مریضاتم که همه رو دیدی .
دکتر پرویز : ( گوشی را بر می دارد و دکمه ای را فشار می دهد ) شما می تونی بری عزیزم ! ... نه ، امشب می رم خونه . زیر چایی روشن باشه ، در ورودی رو ببند ... آره کلید دارم ... شب خوش . ( گوشی را می گذارد و به مجید و بقیه ) ولی من یه جورایی نگرانم . احساس می کنم اتفاقی افتاده ... یا قراره بیفته . 
دکتر مجید : جای نگرانی نیست دکتر جان ! یه چند تا سواله و زحمت رو کم می کنیم .
دکتر پرویز : ( نگرانتر ) سوال !!؟
دکتر مجید : اولیش اینه که : من تا به حال چند تا مریض برات فرستادم !؟
دکتر پرویز : مریض ؟ خیلی ! خب این یه سیستم متداوله که ما همکارا برای هم ...
دکتر مجید : نه چند تا ؟
دکتر پرویز : آمار دقیقش دستم نیست . ولی درصد تو رو همیشه حساب کرده ام و به موقع هم پرداختم ... نمی فهمم اصلا انگیزه طرح این سوالا چیه ؟
دکتر مجید : انگیزشو بهت می گم . تو فعلا جواب سوال منو بده .
دکتر پرویز : گفتم که ؛ خیلی .
دکتر مجید : یعنی به طور متوسط ماهی چند تا ؟
دکتر پرویز : حدودا سی تا .
دکتر مجید : یعنی تقریبا روزی یکی .
دکتر پرویز : و بلکه بیشتر .
دکتر مجید : چند تاشون احتیاج به بای پس نداشتن ولی تو عمل کردی .
دکتر پرویز : اینطوری نمیشه . تا من انگیزه طرح این سوالا رو نفهمم نمی تونم جواب بدم .
دکتر مجید : گفتم که انگیزه رو بعدا ...
دکتر پرویز : اصلا چه لزومی داره این سوالا جلوی همکارا مطرح بشه !؟
دکتر آرش : ما که غریبه نیستیم .
دکتر کامران : ضمن اینکه مبادله مریض میون همکارا نه تنها خلاف نیست ، که متداوله .
دکتر اسفندیار : مگه خود ما با هم مبادله مریض نداریم ؟
دکتر پرویز : پس برای چی من دارم سین جیم می شم .
دکتر مجید : هر چی زودتر جواب بدی تو هم زودتر به جواب سوالت می رسی .
دکتر پرویز : این که سوال و جواب نیست ، یه جور محاکمه است .
دکتر مجید : از کجای این سوال بوی محاکمه می آد ؟ من تو فضای رفاقت و همکاری ازت می پرسم . چند تا از مریض ها احتیاج به عمل نداشتن تو عمل کردی ؟
دکتر پرویز : هیچ پزشکی به خاطر تشخیص ، حتی اگر اشتبه باشه ، نباید ...
دکتر مجید : این حرف ها واسه مردمه ، نه جایی که همه خودی هستیم .
دکتر پرویز : تو خودت همه ی عمل هایی که رو مععده های مردم کردی ، لازم بوده ؟
دکتر مجید : نه ، لازم نبوده . با شهامت هم می گم که بیش از نود درصدش لازم نبوده ، خیالت راحت شد ؟
دکتر پرویز : از دکتر آرش بپرس تو این سال ها چند تا زایمان طبیعی داشته ؟
دکتر آرش : چرا دکتر مجید بپرسه ، خودت هم بپرسی بهت می گم . هیچی . یک مورد هم زایمان طبیعی نداشتم .
دکتر پرویز : چرا ؟
دکتر آرش : معلومه . حق العمل سزارین پنج برابر زایمان طبیعیه . مگه مغز خر خوردم که از این پول بگذرم !؟
دکتر پرویز : دکتر کامران چی ؟ چند تا از عمل های ...
دکتر کامران : تو دنبال چی می گردی ؟ می خوای از همه اعتراف بگیری ، بعد حرف بزنی ؟
دکتر اسفندیار : ما همه عین همیم . لازم نیست چیزی رو واسه هم ثابت کنیم .
دکتر مجید : حالا جواب می دی ؟
دکتر پرویز : آخه من نمی دونم ته این سوال ها به کجا می رسه !
دکتر اسفندیار : بالاتر از سیاهی که رنگی نیست .
دکتر کامران : پرونده ی هممون یه رنگه .
دکتر مجید : چند درصد از عمل هایی که کردی غیر ضروری بوده ؟
دکتر پرویز : لااقل ده درصدش لازم بوده .
دکتر مجید : تو هر وقت از من مریض خواستی برات نفرستادم ؟
دکتر پرویز : چرا خوب همیشه با هم مبادله مریض داشتیم .
دکتر مجید : مبادله نه ، مقصودم وقتهاییه که بهم زنگ می زدی و می گفتی ، دکتر ! دستم به دامنت . یک کاری بکن .
دکتر پرویز : تو البته همیشه به من لطف داشتی .
دکتر مجید : مجید ! قسط خونه ی لندنم مونده .
دکتر پرویز : تو هم شهرتت بیشتر بود ، هم جات بهتر بود .
دکتر مجید : مجید ! ویلام تو فرانسه داره حراج می شه .
دکتر پرویز : من خیلی چیزامو مدیون توام .
دکتر مجید : مجید ! یه بنز واسه کتی ور داشتم ، توش موندم .
دکتر پرویز : تو هیچوقت رومو زمین نزدی .
دکتر مچید : مجید ! چهار تا بای پس و چند تا خورده آنژیو کارمو راه می اندازه .
دکتر پرویز : من که همیشه ممنونت بودم و واسه چی حالا داری به رخم می کشی .
دکتر مجید : برای این که نامردی . برای این که نمک به حرومی .
دکتر پرویز : این چه طرز حرف زدنه !؟ ما که با هم پدر کشتگی نداریم .
دکتر مجید : اتفاقا این همون چیزیه که داریم .
دکتر پرویز : من که نمی فهمم تو چی می گی .
دکتر مجید : مگه تو جز پول چیز دیگه ای هم حالیت میشه ؟
دکتر پرویز : تو چت شده مجید !؟ من دارم می ترسم .
دکتر مجید : بابام مشکل قلب نداشت . قلبش سالم سالم بود . من فقط یه هفته نبودم ، به خاطر یه نفخ معده که فکر می کرد فشار قلبه ، اومده سراغ تو . به خیال این که چون دوست منی ، لابد ملاحظه شو می کنی . غافل از این که تو دوست و دشمن سرت نمیشه ...
دکتر پرویز : ( وحشتزده ) بابای تو ؟ کی ؟ کدوم مریض ؟ کدوم بیمارستان ؟
دکتر مجید : دیگه هیچ فرقی نمی کنه . چون حالا تو سرد خونه است .
دکتر پرویز : مجید ! من پستم ، پلیدم ، نامردم ، ولی نه اینقدر . به مرگ تنها دخترم اگه می دونستم ...
دکتر آرش با خونسردی از جا بلند می شود و چفت پشت در را می اندازد .
دکتر مجید : اون که بابی من بود . اگه از مرگ دخترتم پول در بیاد ، قطعا ازش نمی گذری .
دکتر کامران در کیفش را باز می کند و سرنگ و آمپولی در می آورد .
دکتر پرویز : ( با التماس ) به من فرصت بده مجید ! قول می دم جبران کنم .
دکتر اسفندیار دستکش به دست می کند .
دکتر مجید : چه جوری جبران کنی ؟ می خوای ببینی پدر دونه ای چنده ، پولشو بدی ؟!
هر چهار نفر به سمت دکتر پرویز هجوم می برند و او را ماسکه می کنند .
دکتر مجید : جون خودت چند ؟ پولشو می ریزم به حسابت .
صحنه تاریک می شود . 

استاد سید مهدی شجاعی – از کتاب آئینه زار 




 

  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۵)

سلام .خوشحال میشم اگه سری به وبلاگم بزنید و نظری بدید .
سلامحقیقت داره...متاسفانه!!
  • توسط:ابراهیمی
  • جالب بود
  • توسط:ابجی سونیا
  • سلام.من لینکتون کردم.دوست داشتین شماهم لینکم کنید.یاحق
    بهترین سایت موزیک ایران با دانلود سریع وساده
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی

    هدایت به بالای صفحه