عشق من! بیقرارم! تو اما...؛ محمد رمضانی فرخانی
بسمالله الرحمن الرحیم
عشق من! بیقرارم! تو اما...
من تو را دوست دارم، تو اما...
من فراموشی خاطراتم
احتمالاً غبارم، تو اما...
هیچکس این طرفها ندارد
هیچ کاری به کارم، تو اما...
گوش کن، من رگ خشک باغم
من کجا جویبارم، تو اما...
برگ زردم، بله، میپذیرم
پوچ و بیاعتبارم، تو اما...
چهرهی دردناک و تبسم؟
خندهای مستعارم، تو اما...
بیپناهم، سپر هم ندارم
چشم اسفندیارم، تو اما...
صورتم سرخ... آری، قشنگ است
از درون هم انارم، تو اما...
فصلها از بهارم گذشتند
خب، تمام است کارم، تو اما...
گفتمت: فصل خوبی است، گفتی:
خستهام، کار دارم، تو اما...
***
باز در چشم من خیره ماندی
باز بیاختیارم، تو اما...
قلعهای ماسهام روی ساحل
سخت ناپایدارم، تو اما...
زخم، پاشیده شب را به جانم
مرگ دنبالهدارم، تو اما...
بی تو ای ماه! ای ماه! ای ماه!
ظلمت روزگارم، تو اما...
شیههی اسب من را خریدند
این هم از افتخارم، تو اما...
ابر در ابر در ابر در ابر
در خودم سوگوارم، تو اما...
آخرین سرفهی یک مسافر
سوت سرد قطارم، تو اما...
من خودت را به تو میسپارم
جز تو چیزی ندارم، تو اما...
محمد رمضانی فرخانی
* منبع: وبلاگ دفتر سیاه