فراق چرا ؟؟؟!!!
یاعلی! «فکیف اصبر علی فراقک» چرا ؟
امشب شب وصال است.
***
طفیل هستی عشقاند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
بکوش خواجه و از عشق بینصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بیهنری
طریق عشق طریقی عجب خطرناک است
نعوذ بالله اگر ره بمقصد نبری
مرا درین ظلمات آنکه رهنمایی کرد
نیاز نیمشبی بود و گریهی سحری
چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی
که جام جم نکند سود وقت بیبصری
می صبوح و شکرخواب صبحدم تا کی؟
به عذر نیمشبی کوش و گریهی سحری
ز هجر و وصل تو در حیرتم چه چاره کنم؟
نه در برابر چشمی نه غایب از نظری
ببوی زلف و رخت میروند و میآیند
صبا به غالیهسایی و گل به جلوهگری
هزار جان مقدس بسوخت زین غیرت
که هر صباح و مسا شمع مجلس دگری
دعای گوشهنشینان، بلا بگرداند
چرا بگوشهی چشمی به ما نمیگری؟
بیا و سلطنت از ما بخر به مایهی حسن
وزین معامله غافل مشو که حیف خوری
ز من به حضرت آصف که میبرد پیغام
که یادگیر دو مصرع ز من به نظم دری
بیا که وضع جهان را چنانکه من دیدم
گر امتحان بکنی، می خوری و غم نخوری
کلاه سروریات کج مباد بر سر حسن
که زیب تخت و سزاوار ملک و تاج سری
به یمن همت حافظ امید هست که باز
اری اسامر لیلای لیلة القمر
پ.ن:
سلام. اول نمیخواستم «جمعهها با حافظ»ی ثبت کنم و قرار داشتم به همون دو خط اول بسنده کنم؛ اما وقتی به دیوان خواجه تفال زدم و این غزل اومد، با خودم گفتم حیفه که دوستان رو شریک نکنم. البته اون دو خط رو بر وبلاگ «دارم دنبالش میگردم...» جداگانه ثبت کردم. همین. التماس دعا. یاعلی