قصیده واره باران - مرتضی امیری اسفندقه
سرشار آمد، سیل وار آمد
آمد شبیه سیل، امّا سبز
بیدلهره، بیدار دار آمد
جَر جَر به جان جویها افتاد
شر شر سراغ کشتزار آمد
با ما قراری داشت هر باره
این بار امّا بیقرار آمد
ما منتظر بودیم،ها! امّا
این بار دور از انتظار آمد
در هرم گرماخیز تابستان
یکبار دیگر نوبهار آمد
دیدی دوباره باغچه خندید
گلدان ببین! از نو به بار آمد
ای خانههای بیصدا -- آواز
ای کوچههای خسته یار آمد
ای کوهها -- آنک -- گل خورشید
ای جادهها -- اینک -- سوار آمد
O
هان ای کلاغ جنگل خاموش
شادا! که وقت غار غار آمد
هان ای زمین شادا و شادابا
ای آسمان وقت هوار آمد
هان ای زمین هشدار زیبا شو
آیینهدار -- آیینهدار آمد
آیینهدار عالم بالا
پایین برای کار و بار آمد
حجله بیارای ای عروس خاک
داماد آمد -- وقت کار آمد
بالا نشین امّا فروتن بود
شاهانه -- امّا خاکسار آمد
از آب زنده میشود هر چیز
آبی زلال و بیغبار آمد
آبی که شهر تشنه را جان داد
آبی که با آتش کنار آمد
آبی که مرده زنده شد با آن
برخاست، بیرون از مزار آمد
آبی زلال از آسمان -- باران
باران که آمد -- بیشمار آمد
باران که با سنجاقکانِ سور
باران که با گنجشک و سار آمد
باران که موسی کوتقی بیرون
با بویش از کنج حصار آمد
باران که چون شعر شفیعی بود
در ناامیدیها -- به کار آمد
O
شاعر سلامم را پذیرا باش
شاعر سلاما -- سربدار آمد
من سربدارم سربدار شعر
شعری که شب بیاختیار آمد
برگ برنده در کف شعر است
شاعر! بیا وقت قمار آمد
شاعر سلاما سربداران را
شعری بخوان که شام تار آمد
شامی که از شعرش نشانی نیست
شامی که مثل گریه -- زار آمد
شامی که مثل لشکر تاتار
سرکش برای ایلغار آمد
شامی که با زوزه شغال و گرگ
با عوعوی سگهای هار آمد
تو شاعری نه شعر شعری تو
شعری که از پیرار و پار آمد
شعری که از پیرار و پار امّا
نو بود و نوتر -- نو نوار آمد
شعری که مثل طبله نقّاش
پرنقش بود و پرنگار آمد
شعری که از سمت چگور و چنگ
از ناحیه طنبور و تار آمد
شعری که اصل و نسل ما با اوست
شعری که با ایل و تبار آمد
با هر که و هر چه صمیمی بود
از هر کجا و هر دیار آمد
شعری بخوان شاعر که با شعرت
آبی به روی روزگار آمد
آبی به روی روزگار آری
آبی به روی سوزگار آمد
آبی که رفت و رفت امّا باز
با شعر تو به جویبار آمد
شعری که چون صبح نشابور است
ای سنگها! فیروزه کار آمد
شعری که بالا میکشد جان را
ای قطرهها! گاه بخار آمد
شعر سرودنها و بودنها
ای مرگ! وقت انتحار آمد
شعر شفیعی شعرِ آزادیست
ای قافیه! وقت فرار آمد
O
شعرت نرفت از خاطرم شاعر
چندانکه لیل آمد، نهار آمد
مرتضی امیری اسفندقه