ماه خوب عاشقی دارد به پایان میرسد؛ مناجات؛ مصطفی هاشمینسب
بسم الله الرحمن الرحیم
ماه خوب عاشقی دارد به پایان میرسد
لحظهی تودیع مهماندار و مهمان میرسد
آسـمان چشـمهای عاشـقان ابـری شده
مثل این سیشب دوباره بوی باران میرسد
پشت پایش از دو چشمم رودی از خون میرود
از هراس دوریاش دارد به لب جان میرسد
گوئیا دیروز بود این سـفره را انداختند
طرفة العینی گذشت و وقت هجران میرسد
با مجیر و با ابوحمزه چه حالی داشتیم
زود دارد افتتـاح ما به پـایـان میرسد
بیسـر و پـا آمدم، حالا سراپـا ثروتم
آری آری بر فقیران لطف سلطان میرسد
مثل من بیآبرویی را به کویش راه داد
این فقط از خلق نیکوی کریمان میرسد
آنقَدَر بخشید از خیل گناه آلودهگان
تا که آوای فغان از بند شیطان میرسد
تا به قدر ذرهای مژگان من نمنـاک شد
دیدم از دریای رحمت موج غفران میرسد
تا که گفتم "بالحسین، العفو"، دستم را گرفت
لطف او بر ما پس از ذکر "حسین جان" میرسد
هر شب اینجا پا به پای ما خدا هم روضه خواند
نالهی واویلتا از عرش رحمان میرسد
***
در میان نهری از خون، جان زینب بیسلاح
چکمهپوشی سنگدل با تیغ برّان میرسد
خواهرش بالای تل دارد تماشا میکند
مادرش با قدّ خم، موی پریشان میرسد
کاش میشد زودتر از کربلا دورش کنند
دارد از صحرا صدای نعل اسبان میرسد
عطر سیب پیکرش گودال را پر کرد و بعد
بویی از پیراهن یوسف به کنعان میرسد
***
وعدهی ما اربعین، پای پیاده از نجف
کربلا آغوش خود بگشا که مهمان میرسد
مصطفی هاشمینسب
* منبع: وبلاگ حسینیه