مثنوی عاشقان
چهارشنبه, ۹ آذر ۱۳۸۴، ۰۴:۳۹ ق.ظ
بیا عاشقی را رعایت کنیم ز یاران عاشق حکایت کنیم *از آن ها که خونین سفر کرده اند سفر بر مدار خطر کرده اند *از آن ها که خورشید فریادشان دمید از گلوی سحر زادشان *عزای کهنسال را عید کرد شب تیره را غرق خورشید کرد *حکایت کنیم از تباری شگفت که کوبید درهم، حصاری شگفت*از آن ها که پیمانه «لا» زدند دل عاشقی را به دریا زدند *ببین خانقاه شهیدان عشق صف عارفان غزلخوان عشق *چه جانانه چرخ جنون می زنند دف عشق با دست خون می زنند *به رقصی که بی پا و سر می کنند چنین نغمه عشق سر می کنند: *«هلا منکر جان و جانان ما بزن زخم انکار بر جان ما *اگر دشنه آذین کنی گرده ماننبینی تو هرگز دل آزرده مان*بزن زخم، این مرهم عاشق است که بی زخم مردن غم عاشق است *بیار آتش کینه نمرود وار خلیلیم! ما را به آتش سپار*در این عرصه با یار بودن خوش است به رسم شهیدان سرودن خوش است*بیا در خدا خویش را گم کنیم به رسم شهیدان تکلم کنیم *مگو سوخت جان من از فرط عشق خموشی است هان! اولین شرط عشق *بیا اولین شرط را تن دهیم بیا تن به از خود گذشتن دهیم *ببین لاله هایی که در باغ ماست خموشند و فریادشان تا خداست *چو فریاد با حلق جان می کشند تن از خاک تا لامکان می کشند *بیا با گل لاله بیعت کنیم که آلاله ها را حمایت کنیم *حمایت ز گل ها گل افشاندن است همآواز با باغبان خواندن است