مجمع‌البیان: سبب احتیاج به علم تفسیر :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

مجمع‌البیان: سبب احتیاج به علم تفسیر مجمع‌البیان: سبب احتیاج به علم تفسیر

يكشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۸، ۰۶:۰۰ ق.ظ

سبب احتیاج [به علم تفسیر]

شکى نیست که کتاب آسمانى اسلام بر آورنده‌ی آن که عرب بود به زبان و اسلوب و روش عربى نازل شد و در میان لغات عرب که اختلاف زیاد با هم دارند؛ مثلاً لغت فلان قبیله با لغت قریش و لغت مردم یمن با لغت مردم حجاز متفاوت است.

قرآن به لغت قریش -قبیله‌ی رسول اکرم- که فصیح‌ترین لغت عرب بود نازل شد ولى پاره‌اى الفاظ‍‌ از لغات غیر قریش نیز در آن دیده می‌شود.

محقق بزرگ صاحب تفسیر مجمع البیان معناى این حدیث را از رسول اکرم که فرمود: «قرآن بر هفت حرف نازل شده است» و برخى روایات اضافه می‌کند: «پس در آن جدال نکنید که جدال کفر است»، بر همین معنى حمل می‌کند که منظور از هفت حرف، همان لغات عرب است. بعضى دیگر گفته‌اند: منظور لغت‌هاى قریش و نزدیکان و وابستگان آنان است.

برخى دیگر معتقدند که مقصود رسول اکرم از هفت حرف اختلاف لحن و لهجه‌ی قبیله‌هاى عرب است و هر قبیله و قومى می‌تواند مطابق لحن و لهجه‌ی خود قرآن را بخواند ولى بیشتر به اختلاف قرائت‌ها معنى کرده‌اند.

به هر حال براى این حدیث هر معنایى کنیم این مطلب مسلم است که قرآن با اسلوب و نظم و روش اعجازآمیز و در عالی‌ترین سطح از فصاحت و بلاغت، به لغت عرب نازل شد و اگر اجمال و ابهامى در پاره[ای] از آیات دیده می‌شود، خود نیز نشانه‌ی نوعى فصاحت است زیرا گوینده و نویسنده‌ی فصیح ماهر از یک‌نواخت‌بودن سخن و جمله که طبعاً ملال‌آور و خسته‌کننده است پرهیز دارد و در میان مطالب گاه با شرح و تفصیل وارد می‌شود و گاهى به طور مختصر و کوتاه می‌گوید و می‌گذرد. گاهى نتیجه‌هاى طبیعى مطالب قبل را چون قرینه و قیدى براى جمله‌هاى بعد مى‌گیرد و گاهى بر قرینه‌هاى حالى آشکار و احیاناً پنهان تکیه مى‌کند و گاهى مقدماتى را بیان می‌کند و نتیجه‌گیرى از آن‌ها را به عهده‌ی استعدادها و افکارها قرار می‌دهد که همه‌ی این‌ها از فنون فصاحت است و طبعاً نوعى ابهام براى کسانى که آشناى به این نوع دقایق بیانى نباشند پیش می‌آورد و ممکن است لوازم جمله‌ها براى کسانى که آشناى به این نوع قواعد بیان و بلاغت نیستند، پوشیده و پنهان بماند و درک این مطالب که از لوازم سخن است، نسبت به توانایى فکرى اشخاص، مختلف می‌باشد. این روش قبل از قرآن بین فصحاء عرب معمول بوده و سخن را طورى بیان می‌کردند که وجوه و احتمالاتى در آن می‌آمد.

ابن قتیبه در کتاب «مشکلات قرآن» می‌گوید: گوینده و خطیبى از عرب وقتى می‌خواست در صحنه‌هاى مختلف جنگ و صلح و نکاح جمله‌اى بگوید و خطبه‌اى بخواند، گفتارش را از آغاز تا انجام، به یک شکل و سبک نمی‌آورد؛ گاه مختصر و گاه طولانى، بعضى کلمات را مبهم می‌گفت تا فکر شنونده را بیشتر جلب کند و بعضى مطالب را آن‌چنان واضح و روشن می‌کرد که همه درک می‌کردند، گاهى با کنایه و گاه با صراحت تا هر کس به مقدار استعدادش درک کند. اگر چنین نمی‌کرد و یک‌نواخت می‌گفت سخن او از ارزش فصاحت می‌افتاد.

نویسندگانى نیز مى‌بینیم که به پیروى از همین روش می‌خواهند با الفاظى کوتاه معانى طولانى و مفصّلى را بیان کنند و در نتیجه کتابشان مجمل و نیازمند به شرح و تفصیل از طرف خود آنان و یا دیگرى می‌شود و احیاناً کلامشان تا آن درجه اجمال پیدا می‌کند که در بیان منظور آن، بین خود شارحان اختلاف پدید می‌آید و چاره‌اى جز شرح و توضیح خود نویسنده نیست. و گاهى اجمال آن چنان زیاد است که شرح آن با مطلب مورد نظر وفق نمی‌دهد و معنا را واضح نمی‌سازد.

دانشمندانى را مى‌بینیم که با عنایت و علاقه‌ی خاصّى مجالس و انجمن‌هایى تشکیل می‌دادند براى شرح و توضیح کلام خطبا و شعرا تا راز و رمز آن کلمات را روشن سازد و در تمام آن موارد هیچ‌کس صاحب آن سخن مجمل را سرزنش نمی‌کرد، تا وقتى از حدود موازین ادبى خارج نشده بود.

با توجه به این اصل ادبى روشن می‌شود در محیط‍‌ فصاحت و بلاغت عربستان که تفنن و تنوع سخن و اجمال و تفصیل‌گویى آن، از ارکان محسّنات کلام به حساب می‌آمد اگر قرآن با سبکى روان و ساده و یک‌نواخت و درخور فهم عالم و عامى نازل می‌شد، در این بازار ارزش و قیمتى نمى‌یافت و با ردّ افکار مواجه می‌گشت و گردن‌ها در برابر آن خاضع نمى‌گشت و قهراً اثر هدایتى که از آن منظور بود حاصل نمی‌شد.

در اسلوب حیرت‌انگیز و اعجازآمیز قرآن، استعارات و کنایات و مجازات با سبکى دل‌نشین و جذاب به کار رفته که هر کس به مقدار استعداد و توانایى فکر بیش از آن‌ها مطلبى مى‌فهمد و روى این اصل گاهى دیده می‌شود اختلاف در فهم آیات پیش می‌آید، یکى معنایى را مى‌فهمد و بر درستى فهمش دلیل می‌آورد که دیگرى درست در جهت عکس آن مطلب را درک کرده و او نیز بر صحت فکر خود دلیل ذکر می‌کند.  این‌جا است که چاره‌اى جز مراجعه به خاندان وحى و رسالت و اهل ذکر و راسخان در علم نیست.

در قرآن آیات محکم (روشن و واضح) و متشابه (پیچیده و مجمل) و ناسخ و منسوخ و مجمل و مبین و عام و خاص و احکام و واجبات و مستحبّات و مواعظ‍‌ و امثال و حِکَم و مانند آن دیده می‌شود. آیات مربوط‍‌ به مواعظ‍‌ و قصص معنایش واضح است و چندان نیازى به توضیح ندارد و قبل از آن‌که اسلام توسعه یابد و لغت‌هاى ملّت‌هاى دیگر وارد در لغت عرب شود، اعراب اصیل روى همان ملکه‌ی فطرى و طبیعى در فهم این دسته از آیات نیازمند به چیزى نبودند و خود مى‌فهمیدند.

فهم آیات مربوط‍‌ به فرائض و ناسخ و منسوخ و مانند آن جز با رجوع به رسول اکرم و اوصیائش امکان نداشت حتّى در زمان وحى و لذا سنّت نبوى، شارح و متمّم کتاب و بیان‌کننده‌ی واجب و مستحبّ‌ قرآن مى‌باشد و در عصر رسول اکرم آن احادیث جمع‌آورى و منظّم شد.

ولى بعد از رسول اکرم دسته[ای] از یهود چون عبداللّٰه بن سلام و کعب الاحبار و وهب بن منبه و امثال آنان و نیز مشرکانى از عرب که علوم خود را از یهود مى‌گرفتند اسلام آوردند؛ اینان آیات مربوط‍‌ به داستان‌ها و مواعظ‍‌ را که گفتیم نیاز به مراجعه به احادیث نبوى نداشت، با معلومات قبلى خود توجیه و تفسیر می‌کردند و قصّه‌هاى مجمل قرآن را با آن‌چه از توراة می‌دانستند مى‌آمیختند و تفصیل می‌دادند و بیشتر مردم هم به آنان احترام می‌کردند و مطالبشان را مى‌پذیرفتند. روى این جهت روایات اسرائیلى در کتب تفاسیر راه یافت و با احادیث نبوى و ائمه‌ی اطهار آمیخته شد و خود مشکلى به وجود آورد.

و بیشتر توجّه دانشمندان و محقّقان هم به آیات احکام و واجبات بود و به قسمت‌هاى دیگر نوعاً اعتنا نداشتند و اگر افراد نادرى هم به این صدد مى‌افتادند که این حقائق را روشن کنند آن اندازه توانایى و نیرو نداشتند که در مبارزه با این نوع افکار اسرائیلى که در ذهن بیشتر مردم جا گرفته بود پیروز گردند.

 از آن‌چه گفته شد این نتیجه به دست آمد که ما در فهم آیات قرآن و پى‌بردن به مبانى و حقایق آن به تفسیر نیازمندیم.

 

 

* منبع: تفسیر مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، جلد ۱، صفحه‌ی ۴ تا ۷

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه