مجمع البیان: سوره بقره، آیات ۳ تا ۵ :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

مجمع البیان: سوره بقره، آیات ۳ تا ۵ مجمع البیان: سوره بقره، آیات ۳ تا ۵

يكشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۶:۰۰ ق.ظ

[سوره البقرة (۲): آیات ۳ تا ۵]

اشاره

اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ (3) وَ اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مٰا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (4) أُولٰئِکَ عَلیٰ هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ (5)

 

[ترجمه]

کسانی که به نادیده و غیب باور دارند و نماز را به پا می‌دارند و از آن‌چه روزیشان کرده‌ایم انفاق می‌کنند.

و کسانی که به آنچه به تو و پیش از تو نازل شده ایمان می‌آورند و به دنیای دیگر یقین دارند.

آن‌ها بر هدایتی که از جانب پروردگارشان است استوارند و تنها آن‌ها رستگارانند.

 

شرح لغات

«الذین» کسانی که، جمع الذی موصول و یؤمنون صله‌ی آن.

«یؤمنون» فعل مضارع از ایمان، معنای لغوی آن از ریشه‌ی «امن» رساندن خود یا دیگری به امنیت یا گرویدن یا در امان‌گرفتن است و در اصطلاح اسلام، ایمان، تصدیق به خدا و پیامبران و ملائکه و جهان دیگر است(۱).

«غیب» هر چه از حواس ظاهر پنهان است.

«یقیمون» انجام می‌دهند با حدود و شرایط یا مداومت دارند بر آن، یا آن را بر پا می‌کنند.

«المفلحون» رستگاران؛ ریشه‌ی اصلی این کلمه «فلح» است به معنای قطع، و چون کشت‌کار زمین را می‌شکافد بدو «فلاّح» گفته‌اند و مناسب این ریشه با معنای مفلح (رستگار) این است که گویی خیر و نیکی برای او باز و شکافته شده است.

 

تفسیر:

اشاره

در این آیات صفات پرهیزکاران که از نور هدایت قرآن بهره‌مند شده‌اند بیان شده است. اولین صفت آنان این است که ایمان به غیب دارند، در این‌که مقصود از غیب چیست اقوالی گفته شده است:

۱- واجبات و محرمات و مباحات، یعنی احکام.

۲- قیامت و بهشت و جهنم (از حسن).

۳- آن‌چه از ناحیه‌ی خداست (از ابن عباس).

۴- هر چه از علم و اطلاع مردم عادی بیرون است (از ابن مسعود).

و در همین عموم داخل می‌شود آن‌چه امامیه نقل کرده‌اند در تطبیق به غیبت حضرت مهدی علیه‌السلام و زمان ظهورش، زیرا جز خدا کسی آن زمان را نمی‌داند.

۵- قرآن (زرّ بن حبیش)

 

ایمان چیست؟

ایمان از نظر معتزله اطاعت و انجام واجبات و پرهیز از گناهان کبیره است؛ برخی از آنان در ایمان علاوه بر انجام واجبات، به جا آوردن مستحبات را نیز معتبر می‌دانند.

خاصه و عامّه از امام علی بن موسی الرضا علیه‌السلام نقل کرده‌اند که آن حضرت فرمود: ایمان، تصدیق به قلب و اقرار به زبان و عمل به ارکان و اعضاء است(۲) و نیز از آن حضرت به تعبیر دیگر نقل شده است که فرمود: ایمان سخن و عمل و اعتقاد و پیروی از پیامبر است(۳).

 

ایمان تنها معرفت است

مؤلف: اصل ایمان همان معرفت و شناسایی خدا و فرستادگان اوست و قبول آن‌چه آنان آوردند، زیرا هر کسی چیزی را خوب بفهمد و بداند طبعاً آن را تصدیق کرده و ایمان می‌آورد و این آیه‌ی کریمه به این مطلب دلالت دارد و نکته‌ی کلمه‌ی غیب در این آیه که ایمان را بدان متعلق می‌کند همین است که آنان وقتی به غیب ایمان آوردند آن‌چه انبیاء از غیب خبر دهند اگر چه خود ندیده‌اند ولی با اطمینان می‌پذیرند.

قرآن این ایمان به غیب را قبل از هر واجب بدنی و مالی ذکر کرده و سپس آن دو واجب را که بر پا داشتن و انجام نماز (یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ) و انفاق و کمک به زیردستان (وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ) است، به ایمان عطف نموده است.

عطف دو واجب بدنی و مالی بر ایمان، خود نشان می‌دهد که آن دو عین ایمان نیستند زیرا معنی ندارد که چیزی به خودش عطف شود.

نیز آیات کریمه‌ی: «وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمٰانِ»(۴) (دلش در ایمان ثابت باشد).

«أُولٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمٰانَ» (۵) (خدا ایمان را در دل‌هایشان نگاشته) ایمان را به قلب اضافه نموده است.

رسول اکرم اشاره به سینه‌اش نموده فرمود: ایمان امری است سرّی و درونی و اسلام تجلی و خودنمایی آن است در برون(۶).

و گاهی به خود اقرار به شهادتین «ایمان» و «تصدیق» گفته می‌شود جز این‌که اگر از روی علم و یقین نباشد به آن ایمان ظاهری و لفظی می‌گویند.

گاهی به اعمال بدنی ناشی از ایمان به مناسبت و استعاره، نیز ایمان و یا تصدیق گفته‌اند، مثلاً می‌گویند: رفتار فلان شخص گفتارش را تصدیق می‌کند و بدیهی است خود کار و رفتار، ایمان و یا تصدیق نیست ولی اگر منشأ و انگیزه‌ی آن کار، و عمل، ایمان و تصدیق باشد به آن کار نیز کلمه‌ی: ایمان و تصدیق گفته می‌شود.

برخی از مفسرین احتمال داده‌اند که کلمه‌ی «بالغیب» به منزله‌ی حال باشد، یعنی آنان چون منافقین نیستند که فقط در حضور مردم اظهار ایمان کنند بلکه در غیاب افراد نیز ایمان دارند.

 

یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ: نماز با شرائط و خصوصیات به جا می‌آورند و اقامه‌ی هر چیز تعطیل‌نکردن آن است؛ مثلاً می‌گویند: «أقام القوم سوقهم» یعنی (مردم بازارشان را بر پا کردند، یعنی بیع و فروش را رها نکردند(۷).

ابو مسلم می‌گوید منظور از «یقیمون» ادامه‌ی فرائض و نمازها است، مثلاً [به] کسی که مرتب غذا و جیره‌ی سربازان را می‌دهد می‌گویند: «فلان یقیم أرزاق الجند» فلانی جیره‌ی لشکریان را می‌دهد و بعضی گفته‌اند مراد از این قیام همان قیام نماز است و چون قیام اولین رکن نماز و عضویست که ادامه دارد لذا در میان افعال نماز مورد توجه و ذکر قرار گرفت و کلمه‌ی «صلاة» (نماز) در اصطلاح شرع، به حرکات مخصوص و این عمل عبادی تخصیص یافته است و یا به همان معنای لغوی (دعا) آن قدر به کار رفته تا در این نوع دعا (نماز) تخصّص پیدا کرده است.

وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ: از آن‌چه ما به آنان داده و مالک آن شده‌اند مقداری به صورت طاعت و انجام امر خدا به مستمندان می‌دهند.

ابن عباس می‌گوید، مقصود همان زکاة واجبه است.

ابن مسعود می‌گوید: منظور، از انفاق، نفقه‌دادن مرد به عائله‌ی خود می‌باشد نه زکاة زیرا آیه، قبل از وجوب زکاة نازل شد.

ضحاک می‌گوید: این انفاق، همان صدقات مستحبه است.

محمّد بن مسلم از امام صادق علیه‌السلام نقل می‌کند که معنای آیه چنین است: از آن‌چه ما به آنان آموخته‌ایم به دیگران می‌بخشند و تعلیم می‌دهند.

مؤلف: آن‌چه امام فرموده یک مصداق از انفاق کلی شامل انفاقات واجبه و مستحبه مال و علم می‌باشد.

از این‌که خداوند در عداد صفات متقین و در مقام مدح آنان انفاق را ذکر می‌کند استفاده می‌شود که این انفاق از مال حلال است نه حرام، زیرا انفاق از حرام قابل ستایش نیست و چون آن‌چه می‌دهند روزی خداست، پس تنها مال حلال روزی خدا است بر مردم.

 

خصوص عرب!

بعضی گفته‌اند این قسمت از آیات فقط شامل اعراب می‌باشد همان‌طور که آیات بعدی (وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مٰا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ) به خصوص اهل کتاب و غیر عرب است زیرا عرب، قبل از اسلام کتاب نداشت بنابراین هر آیه یک دسته از مسلمانان را بیان می‌کند.

ولی این قول درست نیست زیرا ممکن است مراد از آیه‌ی اول، عموم متقین چه عرب و چه اهل کتاب غیرعرب و آیه‌ی دوم مخصوص اهل کتاب باشد و یا این‌که مراد و مقصود از همه‌ی آیات یک دسته باشد که اوصاف آنان عطف بر هم بیان شده است.

وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مٰا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ: دو صفت دیگر از متقین که در این آیه بیان شده است: 1- ایمان به قرآن (بِمٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ). 2- ایمان به کتب آسمانی قبلی (مٰا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ).

وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ: آخرین صفت متقین، یقین آنان به جهان دیگر است و علت آن‌که آن جهان را «آخرت» نامیدند این است که پس از دنیا و متأخر از آن است همان‌طور که این جهان را به علت نزدیک و دست‌رس‌بودنش «دنیا» (نزدیک) گفته‌اند. بعضی گفته‌اند: کلمه‌ی دنیا از ماده‌ی دنائت و پستی گرفته شده است و چون عالم ماده پست و بی‌ارزش است بدان «دنیا» گفته‌اند.

یقین: یقین علم و دانستن مسائل مشکل و مبهم است که پس از استدلال و نظر، توأم با سکون و آرامش خاصی برای شخص حاصل می‌شود، لذا هر علمی یقین نیست ولی هر یقینی علم است و چون همه‌چیز برای خداوند روشن هست و هیچ مسئله‌ای برای او غامض و مشکل نیست تا نیاز به استدلال و فکر داشته باشد پس به او «موقن» (یقین‌دار) گفته نمی‌شود.

اگر چه ایمان به غیب شامل یقین به آخرت نیز می‌شد ولی چون مسئله معاد و بودن جهان دیگر به خصوص مورد انکار بت‌پرستان بود و می‌گفتند: زندگی جز این جهانی که ما در آن مرده(۸) و زنده می‌شویم نیست لذا آن را مستقلاًّ بیان کرد [أُولٰئِکَ عَلیٰ هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ].

پرهیزکاران و متقین با این صفات خود، از هدایت الهی بهره‌مند شده‌اند.

هدایت‌یافتن آنان مانند هر خیر و نیک دیگر از طرف خدا است «مِنْ رَبِّهِمْ» و اینانند که به مقصد و مقصود خود نائل و در بهشت جاودان و همیشگی جا دارند.

«وَ أُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»

 

 

پی‌نوشت‌ها:

(۱) کلمه‌ی «مؤمن» که صفت برای خدا قرار می‌گیرد ممکن است به یکی از دو معنی باشد: 1- از فعل آمنته (او را امان دادم) که یک مفعول دارد و اگر به باب افعال رود، دو مفعولی می‌گردد مانند: آمنته العذاب (او را از عذاب ایمن نمودم) و خدا را از این جهت «مؤمن» گفته‌اند که او امان‌دهنده‌ی (مؤمنان) است از عذاب. 2- مؤمن بودن خدا به این معنا که او مصدق موحدین و یکتاپرستان است.

(۲) «ان الایمان هو التصدیق بالقلب و الاقرار باللسان و العمل و بالارکان».

(۳) «الایمان قول مقول و عمل معمول و عرفان بالعقول و اتباع الرسول».

(۴) آیه 106 از سوره نحل.

(۵) آیه 22 از سوره مجادله.

(۶) الایمان سر و الاسلام علانیة.

(۷) یکی از شعراء می‌گوید:

«اقامت غزالة سوق الضراب

لاهل العراقین حولا قمیطا»

یعنی غزاله (اسم زنی است که شوهرش را حجاج کشته بود) بازار جنگ با اهل عراق را یک‌سال کامل ادامه داد و تعطیل نکرد. در اینجا «أقامت» به معنای تعطیل نکرد.

(۸) «وَ قٰالُوا مٰا هِیَ إِلاّٰ حَیٰاتُنَا الدُّنْیٰا نَمُوتُ وَ نَحْیٰا» آیه 24 از سوره جاثیه و «إِنْ هِیَ إِلاّٰ حَیٰاتُنَا الدُّنْیٰا نَمُوتُ وَ نَحْیٰا وَ مٰا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ» آیۀ 37 از سوره مؤمنون.

 

* منبع: تفسیر مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، جلد ۱، صفحات ۶۰ تا ۶۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه