مراقبهی صدیقین
مراقبهی صدیقین:
و آن مراقبهی تعظیم و اجلال است، بدین صورت که قلب غرق در ملاحظهی جلال خداوند شود و در مقابل هیبت الهی منکسر شود و جایی برای التفات به غیر برایش باقی نماند. این حالت بیش از آنکه مربوط به اعمال باشد، مربوط به قلب است، اما اعضاء بدن حتی از التفات به مباحات هم برحذرند، چه رسد به محرمات.
آنان چون مبادرت به انجام کاری کنند، همچون کسی که بدان عمل عادت کرده و کهنهکار است بدون نیاز به تدبر و تثبیت در قلب آن را انجام میدهند و به علت اثبات و سداد قلب، اعضاء نیز رغبتشان در صراط مستقیم و سداد و صلاح عمل افزونتر میشود. هنگامی که قلب کاملاً متوجه معبود شد، جوارح نیز در طریق صلاح و سداد کارآمد میشوند و بدون تکلف و زحمت، عمل را به شیوهی صحیح انجام میدهند و در این هنگام شخص همهی همتش یک همت واحد میشود و خدا نیز او را از صرف همت به امور دیگر حفظ میکند.
کسی که به چنین مقامی برسد از خلق غافل میشود به گونهای که اگر حتی کسی پیش او باشد، متوجه نمیشود با اینکه چشمانش باز است و با آن که گوشش کر نیست، آنچه دیگری به او میگوید را نمیشنود و ممکن است از کنار فرزندش بگذرد، اما ملتفت او نشود، به طوری که به یکی از صدیقین اعتراض شد که چرا هنگامی که از کنارت میگذریم با ما حرف نمیزنی؟
وی پاسخ داد: هرگاه از کنار من رد میشوی مرا تکان بده تا به خود بیایم و متوجه تو بشوم.
این مطالب را بعید مشمار! زیرا نظیر همین حالات را در کسانی که در مقابل پادشاهی ایستادهاند و از عظمت او میترسند مشاهده میکنی، به گونهای که از شدت استغراق در عظمت ملک و ترس از هیبت او از آنچه در مجلس شاهانه میگذرد بیخبرند.
و چه بسا انسان در هنگام راهرفتن آنچنان در فکر فرو میرود که مقصدش را گم میکند و اصلاً فراموش میکند که برای چه کاری آمده است.
حکایت: شخصی میگوید از کنار گروهی که مشغول تمرین تیراندازی بودند میگذشتم. شخصی را دیدم که در فاصلهای دور از آنها نشسته بود، به کنارش رفتم و خواستم با او صحبتی داشته باشم. اما او گفت: من ذکر خدا را بیش از گفتگو با تو خوش دارم.
گفتم: تنهایی؟
گفت: من تنها نیستم، بلکه همراه من خدا و دو ملک مراقبم هستند.
گفتم: از این تیر اندازان کدامیک به نظر تو برنده میشود؟
گفت: آنکه خدایش بیامرزد.
گفتم: راه راست از کدام سو است؟
در پاسخ اشاره به آسمان کرد و سپس برخاست و به راه افتاد و در حین دورشدن از من گفت: خدایا بیشتر مخلوقاتت از تو غافلند.
این سخن کسی است که غرق در مشاهدهی خدای متعال باشد و جز با او سخن خوش ندارد و جز سخن او نشنود، چنین کسی نیاز به مراقبهی زبان و جوارحش ندارد، زیرا آنها حرکتی نمیکنند مگر مطابق با حالاتی که او در آن هست.
بر تو باد به همنشینی با کسی که دیدنش تو را به یاد خدا بیاندازد و هیبتش خدا را در قلبت بیاورد و به جای موعظهی زبانی با اعمالش تو را موعظه کند.
آنچه آمد حالات مراقبینی بود که اجلال و تعظیم خدا بر قلوبشان غلبه کرده و جایی برای غیر خدا در قلبشان نمانده است.
در فرصت بعد به مراقبهی اصحاب یمین خواهیم پرداخت.
* این پست توسط آقای هادی در کیمیای میهنبلاگ ثبت شده است، که بیان نتوانسته در انتقال آرشیو کیمیا به اینجا نام نویسنده را با خودش بیاورد. تاریخ ویرایش: چهارشنبه ۱۳۹۷/۱۱/۱۷