مولا ویلا نداشت
سه شنبه, ۸ آذر ۱۳۸۴، ۰۵:۳۸ ق.ظ
مولا، ویلا نداشتگفتم: چیزی بخوانگفت:شرمنده امیک سال است چیزی نگفته امگفتم:برای عاطفه ای که در ما مرده است رحم اله من یقر الفاتحه مع الصلواهگفت:رویم سیاه اخر میدانی که.........اما در کیفهای "سامسونت" هم یک خروار مضمون ناب خوابیده است.******میترسم روزی به نام تمدن به گردن بعضی زنگوله بیندازندمیترسم شلوارهای جین و چارلی کار دستمان بدهدو شکلاتهای نارگیلی دهانمان را ببنددگاوهای چشم چران آزادانه در خیابانها میچرندانیشتن بی خوابگاه میماندبا این همه در دانشگاه مایک استاد نثر پاپیون میزند و فرانسه صحبت میکندشعرای سبک قصیده و عینک فقط برای اهل قبور حرف میزنندبرادرم با پوتین های کهنه سربازیش بسیج میشودمادرم آب و آئینه و قرآن می آوردپدرم فاله خیر حافظا میخوانداما بعضی خاطرشان جمع است که ناوگان امریکابه استخرهای سر پوشیده اشان کاری نداردمادرم آماده میشود به بهشت زهرا برودامروز پسر همسایه مان شهید شداما این باعث نمیشود که ساسان دوستانش رابه قهوه و اسب سواری دعوت نکندو برای سگش بستنی نخرد!شاپور خان اما عاشق فیلم های سرخپوستی ستو این را افتخارش می داندکه در امریکا همبرگر را درست تلفظ می کرده استو مطمئن است که قیمت سکه و طلا پایین نمی آیداو فکر میکند هنوز هم خرمشهر دست عراقی هاستوچقدر خوشحال است کهپسرش را معاف کرده اندبه خانه برمیگردمتلویزیون دعای نامها و نشانه ها میخواندبعضی اوقات خاموشی هم بد چیزی نیست****امسال به ساعت CASIO اطمینان کردیم و نماز صبحمان قضا شدو..................**علیرضا غزوه**