مکش به خون پر و بالم که من هر آنچه پریدم...
پنجشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۳۰ ب.ظ
این یک کار هنری - تصویری نیست؛
تصاویر فقط بهانهای برای شنیدن این درد و دل (درد دل) و مناجات هستند؛
ابیات ابتدایی غزلی از صباحی بیدگلی با صدای حاج حسن خلج
مکش به خون پر و بالم که من هر آنچه پریدم
به غیر گوشهی بامت نشیمنی نگزیدم
هزار دانه فشاندند و رامشان نشدم من
هزار سنگ به بالم زدی و من نپریدم
ندیدم آنکه توانم به او گریختن از تو
که بود دام تو گسترده هر طرف که دویدم
نظارهی گل و گشت و چمن به مرغ چمن خوش
که من به دام فتادم چو ز آشیانه پریدم
سزد اگر نفروشم غم تو را به دو عالم
که نقد عمر ز کف دادم و غم تو خریدم
مرا به جرم چه کردی برون ز گلشن کویت
بری ز نخل تو خوردم؟ گلی ز باغ تو چیدم؟