می‌روم با کاروان اما سرِ تو ساربانم؛ حضرت زینب (س)؛ محسن سلطانی (هجران) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

 محسن سلطانی (هجران)

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

می‌روم با کاروان اما سرِ تو ساربانم

می‌کِشَم خود را به دنبالِ تو گرچه خسته‌جانم

 

هیچ‌کس قادر نبود از پیکرت دورم نماید

گر سرِ بر نیزه‌ات با من نبود ای مهربانم

 

خنده‌ی کم‌رنگِ لب‌هایِ به خون‌آغشته‌ی تو

می‌زند فریاد می‌خواهم کمی قرآن بخوانم

 

ماهِ تابانم، مشو دور از کنارم تا نمیرم

ای تمامِ حاصلم با من بمان تا من بمانم

 

گاهی از محمِل که می‌بینم سَرَت را رویِ نیزه

می‌خورم حسرت چرا تو این‌چنین و من چنانم

 

جانِ خواهر سروِ بالایی که زینب داشت خَم شد

از غمِ خشکیِ لب‌هایِ عطشناکت، کمانم

 

کاش تا دورانِ (هجران) بگذرد دیگر نمانده

نَه قراری و نَه صبری و نَه طاقت نَه توانم...

 

محسن سلطانی (هجران)؛ کاشان

 

 

* منبع: وبلاگ حسینیه

* وبلاگ شاعر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه