نازم آن زنده‌شهیدی که بر داور خویش؛ امام حسین (ع)؛ سیدمحمدعلی ریاضی یزدی :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

 سیدمحمدعلی ریاضی یزدی

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

نازم آن زنده‌شهیدی که بر داور خویش

سازد از خون گلو تاج و نهد بر سر خویش

 

تا دهد صبح ازل، هدیه به سلطان ابد

به سر دست برد جسم علی‌اکبر خویش

 

تا شود مُهر نماز ملک اندر ملکوت

ریخت بر بام فلک خون علی‌اصغر خویش

 

می‌رود راه خدا با سر خود بر سر نی

چون به زیر سُم اسبان نگرد پیکر خویش

 

از پی حفظ حریم حرم حرمت دوست

به اسارت سر بازار برد دختر خویش

 

با سر آید جلوی محمل زینب که کند

هدیه‌ی راه خدا خون سر خواهر خویش

 

آن سلیمان که اگر خاتم از او خواهد دیو

بند انگشت دهد، همره انگشتر خویش

 

در شگفتم چه جوابی به خدا خواهد داد

قاتل او چو در آید به صف محشر خویش

 

آب مهریه‌ی زهرا و جگرگوشه‌ی او

باز، پیغام عطش می‌دهد از حنجر خویش

 

چشمه‌ی چشم «ریاضی» گهر از خون جگر

ساخت تا هدیه‌ی آن شاه کند گوهر خویش

 

سیدمحمدعلی ریاضی یزدی

 

 

* منبع: وبلاگ من غلام قمرم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه