ناشنیده های خواستگاری , نادیده های نامزدی ( قسمت پنجم ) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت
ناشنیده های خواستگاری , نادیده های نامزدی ( قسمت پنجم )((( جوانهای دم بخت حتما حتما بخوانند )))موارد دیگردر چهار قسمت گذشته به نکات مهمی درباره حرفهای جلسه خواستگاری اشاره شد در این قسمت نیز به چند نکته دیگر اشاره می کنیم :پریچهر ساسان که در حال خروج از کلاس است چیزی را می گوید که بیشتر مبتلا به خانواده های کم توجه به تحصیل فرزندانشان می شود به حرفهایش توجه کنید : « مادر شوهرم روز خواستگاری به صراحت گفت که دانشگاه جای خوبی برای دخترها نیست بخصوص که آنجا با پسرها حرف می زنند و کم کم رویشان باز می شود و بند خانه و زندگی نمی شوند » .پریچهر می افزاید : « تصور من این بود که او می خواهد به من بفهماند که مسئولیت پذیر باشم و در کنار تحصیل , به کار منزل رسیدگی کنم  و به همین دلیل حرفش را نشنیده گرفتم  و با توجه به اینکه شوهرم با تحصیل من موافقت کرد با ازدواج موافقت کردم اما به خاطر مخالفتهای مادر شوهرم با تحصیل من , دو ترم مرخصی گرفتم و وقتی از آنها جدا شدیم توانستم به دانشگاه بروم » . پریچهر با حالتی پس از تاسف اضافه می کند : « او هنوز به من گیر می دهد . اگر حرفی بزنم که خوشش نیاید آنرا محصول پررو شدن من در دانشگاه به حساب می آورد » .از حرفهای او به این نتیجه می رسیم که شوهر او خیلی به مادرش وابسته است می پرسم : « با ابن حساب شوهر شما باید خیلی گوش به حرف خانواده اش باشد ؟ » پریچهر می گوید : « او مرا خیلی دوست دارد و من این را می دانم اما وابستگی شدید او به مادرش و ضعف نفس او هم از آن چیزهایی بود که متوجه نشده بودم . البته روز به روز حالت او بهتر می شود و یاد می گیرد که ضمن احترام به خانواده اش با خواسته های نادرست آنها مخالفت کند ». وابستگی بیش از حد به پدر و مادر از آن چیزهایی است که استقلال شخص را زیر سوال برده و او را مرد یا زن زندگی نمی کند . مشکلی که هادی راز با آن روبروست .او به دلیل  وابستگی شدید همسرش به مادر و پدر , مدتها با آنها زندگی کرده است . هادی می گوید : بعضی شبها اگر مادر زنم پیش همسرم نمی خوابید او دچار کابوس می شد . او در برابر سوال من که مگر این مسائل را نمی دانستی می گوید : من راننده بیابانم . مادرم این دختر را برایم پیدا کرد . مادرش همان روزهای اول از وابستگی  دخترش به خود گفت اما من آن را طبیعی تلقی کردم . دوران نامزدی طولانی هم نداشتیم به همین خاطر اکنون دچار مشکل شده ایم » . در برخی موارد نشنیده ای خیلی کوچک و کم اهمیت هم بسیار دردسر آفرین می شود مثلا اینکه پسر در خواب خرناس می کشد و یا دختر خودش را خیلی در آیینه نگاه می کند . مواردی از این دست بسیار است بطوری که نمی توان به همه آنها اشاره کرد برخی مهم و برخی معمولی اند اما هر دو می توانند زندگی را دچار چالش و یا حتی شکست نمایند گاه فعال بودن و اجتماعی بودن یک دختر معنای نداشتن مهارت در کارهای خانه را هم می تواند تداعی کند چیزی که برای ژیلا زاهدی اتفاق افتاد و همسرش به این نکته توجه نکرده است .ژیلا خود اعتراف می کند که مادرش از فعال بودن او برای خانواده همسرش تعریف و تمجید کرد و حتی گفت که ژیلا دست به سیاه و سفید نمی زند اما آنها درست و حسابی توجه نکردند و بعدها همین مایه اختلاف من و همسرم شد هرچند که اینک تا حدودی کار خانه داری را یاد گرفته ام » . ادامه دارد ...
  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه