نرگست با لاله در طنازی است ... - رجعت ستاره
دوشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۸۴، ۰۸:۵۹ ق.ظ
نرگست با لاله در طنازی است ...غالباً دو موضوع متفاوت با هم، دو موضوع جدا از هم، دو موضوع ناهمگون و ناهم جنس با هم، وقتی جمع می شوند، جمعی در هم هستند که به ضرب و زور در کنار هم نشسته اند. اما دو اتفاق یک جنس و یک مضمون، یک جور و یک اندازه، درآمیزه ای یکدست، حضوری آرام و دلخواه دارند. با دسته اول آدمی کنار می آید. به دسته دوم، نزدیک بلکه مأنوس می شود. حسین و بهار از این نوعند.حسین و بهار به فطرت آدمی نزدیکند و ما با آنها بی محابا آشنایی می ورزیم. ما با آنها یک حس پایای مطمئن داریم. در روایات است که خداوند با هر کدام از خاصان درگاهش، مابه ازایی آفرید. با خلقت حسین، بهشت آفریده شد و بهشت از تجمیع نور و طراوت و رویش است. یعنی که بهشت بهاری جاودان است. یعنی که حسین و بهار به هم درهم اند و به هر سالی، در مضمونی واحد، با هم و درآمیخته به هم می آیند؛ بی ملال تکراری؛ بلکه به تازگی تکثیر. و تکثیر، تکرار نیست. از روی یکی چند تا ساختن نیست. از هر کدام آن به آن یکی ساختن و کنار هم پی انداختن است. چنین است که زمان تکثیر می شود. ساعات و دقایق و آنات تکثیر می شوند؛ مثل کلمات که در هجا هجایشان تکثیر می شوند. حتی وقتی مفهومی را دوباره و چندباره به خاطر می آورند. لحظه ها را تکرارشان نیست که زیبا می کند. حوادث را تکرارشان نیست که به یاد ماندنی می کند در یک سلسله جبال، تکرار کوه نیست که حس عظمت را برمی انگیزد. این از منزلت تکثیرشان است. و بهار در تکرارش نیست که به هر سالی، خواستنی می شود. ما را از خود به در می جهاند و بیخود می کند. و از درنگ و تأمل باز می دارد؛ بهار در تکثیر بی وقفه حیات بخشش، بهشت می آفریند. بهار حسینی تان از ملال تکرار خالی باد!مریم صباغ زاده ایرانی - روزنامه کیهان />رجعت ستاره زن قامت نجیب خواهر حسین(ع) بودن را تکیده و خسته، در آفتاب کم سوى کربلا روى رمل هاى همیشه تشنه، کنار سایه اى، از بیرقى سرخ، تکیه داد.زیر لب چیزى گفت. زمزمه اى شبیه فریاد، که فقط زمان را یاراى شنیدنش بود.مرزهاى بى هویت در برابر خستگى او حقیرتر مى شدند و آن زمزمه گویى در امتداد باور سرخ برادرى چون حسین(ع) به سماعى همیشگى درآمده بود. واژه ها رقص کنان در برابر همهمه پنهان و پیداى صحرایى که کربلا نامیده مى شد چونان پتکى ابدى بر سر زمان کوبیده مى شد.زمانه زمانه فریاد بود و نجوا. براى زیستن بهایى بیش از یک بار زیستن لازم بود.براى همیشه زیستن باید سرخ بود. و حسین سرخ بود.