نشسته سایه‌ای از آفتاب بر رویش؛ امام حسین (ع)؛ فاضل نظری :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

 فاضل نظری

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

نشسته سایه‌ای از آفتاب بر رویش

به روی شانه‌ی طوفان رهاست گیسویش

 

ز دوردست سواران دوباره می‌آیند

که بگذرند به اسبان خویش از رویش

 

کجاست یوسف مجروح پیرهن‌چاکم

که باد از دل صحرا می‌آورد بویش

 

کسی بزرگ‌تر از امتحان ابراهیم

کسی چنان که به مذبح برید چاقویش

 

نشسته است کنارش کسی که می‌گرید

کسی که دست گرفته به روی پهلویش

 

هزار مرتبه پرسیده‌ام ز خود او کیست

که این غریب نهاده است سر به زانویش

 

کسی در آن طرف دشت‌ها نه معلوم است

کجای حادثه افتاده است بازویش

 

کسی که با لب خشک و ترک‌ترک‌شده‌اش

نشسته تیر به زیر کمان ابرویش

 

کسی است وارث این دردها که چون کوه است

عجب که کوه ز ماتم سپید شد مویش

 

عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان

که عشق می‌کشد از هر طرف به هر سویش

 

طلوع می‌کند اکنون به روی نیزه سری

به روی شانه‌ی طوفان رهاست گیسویش

 

فاضل نظری

 

 

* منبع: وبلاگ غزل‌سرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه