نیمه تاریک وجود، نوشته دبی فورد، ترجمه فرناز فرود
بسمالله
پیرمرد برای انجام یک کار خدماتی آمده بود. خوشبیان بود و تهلهجهی اصفهانیاش نمکینترش میکرد. از این طرف و آن طرف و تجارب مختلفی که در طی این سالها کسب کرده بود گفت و وقتی داشت میرفت سه کتاب برای مطالعه توصیه و معرفی کرد. به رسم ادب و از جهت احترام، اسم کتابها را نوشتم و در صف مطالعهی مطالعات عمومی قرار دادم. قرنطینه و اپلیکیشن فیدیبو یکی از سه کتاب -نیمهی تاریک وجود، نوشتهی دبی فورد با ترجمهی فرناز فرود- را رساند سر صف، خواندمش و برایش نوشتم:
یک. این حوزهی مهم برای بنده یک حوزهی عمومی محسوب میشود نه تخصصی؛ پس آنچه مینویسم یک نظر تخصصی نیست فقط نظرات یک خوانندهی آماتور است.
دو. بحثی که کتاب مطرح میکند برای من جالب بود و اگر قصد مولف این بوده که فکر مخاطب را مشغول کند، دربارهی من کمی موفق شده است.
سه. صداقت مولف در گفتار برایم جالب بود آنجا که از گذشتهی خود تعریف میکند؛ به نظرم این نوع صداقت در آن طرف آب بیشتر است که دلایل خودش دارد. هرچند به جهت تفاوت فرهنگ و دین، گاهی این نوع صداقت شورش را درآوردن است و لازم نیست این همه صداقت داشت آن هم برای عامهی مردم.
چهار. به نظر نمیرسد که این کتاب با اینکه ناظر به تبیین یک نظریهی روانشناسی است اما کاملا تخصصی نوشته شده باشد، بیشتر منظورم علمی است. یعنی این کتاب بیشتر از اینکه یک کتاب علمی صرف باشد، به نظر کتابی میرسد که عموم مردم هم با مطالعهی آن بهره ببرند.
پنج. با توجه به نکتهی قبل و هرچند این کتاب در پایان هر فصل، یک سری تمرین برای انجام داده است اما فکر نمیکنم بتوان این تمرینها را تنها و بدون نظارت یک درمانگر، لااقل به کمال انجام داد. در جایجای کتاب احساس کردم باید آن بخش را در یک اتفاق درمان و با حضور یک درمانگر، بلندبلند خواند.
شش. به نظرم جذابترین و بهترین بخش کتاب هم فصل آخر است.
هفت. بدیهی است که برای آشنا شدن با یک نظریه، نمیتوان و اصلا درست نیست به خواندن یک کتاب دربارهی آن نظریه بسنده کرد. اینکه باز هم دربارهی نظریهی سایهها مطالعه کنم یا نه با خداست اما اجمالا و با خواندن همین یک کتاب، این نظریه را در بعضی جاها درک نکردم.
هشت. بعید است اما شاید، شاید و باز هم شاید این کتاب را دوباره خواندم.
نهم. نکتهی مهمی که با خواندن این کتاب بارها و بارها به ذهنم رسید این بود: اگر خوانندهی این کتاب، این بحث و کلا خوانندههای آثاری که روان و به خصوص اعتقادات (به معمای کلی اعتقادات) مخاطب را هدف میگیرند، با خواندن این مطالب شاکلهی ذهنیشان فرو بریزد تکلیف چیست؟ و جواب سوالات احتمالی تشکیلشده در ذهنشان را چه کسی باید پاسخ بدهد؟ اینجاست که توصیهی بزرگان خود را نشان میدهد که در هر کاری، در هر علمی، در هر مطالعهای بیهمرهی خضر نباید قدم گذاشت.
ده. خواندن این کتاب را به کسانی که قصد گرفتن تخصص در این علم را ندارند، توصیه نمیکنم.
والسلام