هر کجا مصرعی از مشک و علم میآید؛ حضرت عباس (ع)؛ حامد عسکری
نذر ساحت سقای بیدست کربلا (مربوط به زلزلهزدگان بم)
بسمالله الرحمن الرحیم
هر کجا مصرعی از مشک و علم میآید
مصرع بعدی آن قافیه کم میآید
خاک و خونخوردهی آوار بلاییم امیر
خاک بر سر شدهی عشق شماییم امیر
آرزوی همهمان کرب و بلا نیست که هست
سردر چادرمان نام شما نیست که هست
در پی بوسه بر آن دست قلم آمدهایم
پسر فاطمه از جمعهی بم آمدهایم
کورهای از جگر زخم و تنوری آهیم
همه چادر زده در غربت اردوگاهیم
«خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
گر تو بیداد کنی شرط مروت نبود»
خیمه داریم ولی آب نبسته است کسی
دل دختر بچهای را نشکسته است کسی
خنده بر غربت چشم پر اشکی نزدیم
آب کم بود ولی تیر به مشکی نزدیم
باز هم دست خودم نیست وَ شاعر شدهام
جاده و اسب مهیاست مسافر شدهام
قسمت این بود که آن زلف پریشان نشود
تاول تَفزده بر حنجره عریان نشود
خشتخشت غزلی نیست که در تاسوعا
گسل نام شما باشد و ویران نشود
میروم قافیهها شعله بر این خانه زدند
شمعها خنجری از پشت به پروانه زدند
گفتن از چشم شما کار ز ما بهترهاست
قرعهی فال به نام من دیوانه زدند
حامد عسکری
* منبع: وبلاگ حسینیه