پخش تصاویر صحنه‌دار از تلویزیون را متوقف کنید! :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

دیشب پدرم با روابط عمومی صدا و سیما تماس گرفت، با لحنی تند و اما پر از بغض آن‌ها را به باد انتقاد گرفت. هر جمله که پدرم می‌گفت به نظرم خشتی می‌آمد که از دیواری به زمین می‌ریخت:

پدرم: چرا رعایت نمی‌کنید؟ چرا فیلم‌های صحنه‌دار پخش می‌کنید؟ آقاجان من تو این خونه دو تا بچه‌ی کوچیک دارم.

صدای ضعیفی از پشت تلفن: آقا آرام باشید، کدام فیلم صحنه‌دار؟ ما کدام فیلم بدون سانسور را پخش کرده‌ایم؟!

پدرم: چه می‌دانم، مثلا همان تبلیغات سس مایونز که یک خانواده چهار نفره، میز به آن خوش رنگی چیده‌اند و هر کدام یک جور غذا می‌خورند. یا تبلیغ آن یخچال ساید‌بای‌ساید که پر است از خوراکی‌ها و میوه‌های رنگارنگ؛ یخچالی که پدر خانواده نمی‌داند خریدهایش را کجا جا دهد از فرط پر بودن؟ آقا ما اینجا بچه‌ی خردسال داریم. تو را به خدا رعایت کنید...

و بدون آنکه آن مرد جوابی بدهد، صدای پدرم آرام و عاجزانه می‌شود...: آقا بچه‌های من کم سن و سالند زیاد متوجه نمی‌شوند. می‌شود به جای بدن آن زن خارجی، میوه‌ها و غذاهایشان را سانسور کنید؟ یا حداقل از آن سایه‌های سیاه که به جای لباس روی بازوهای آن زن‌ها می‌کشید، روی این غذاها هم بکشید؟ می‌شود به جای سانسور کردن صحنه‌ی عشق‌بازی هنر پیشه‌های فیلم‌ها، صحنه‌ی غذا خوردنشان را سانسور کنید؟

بچه‌هایم چند روزیست یک شکم سیر غذا نخورده‌اند. راستش را بخواهی آن‌ها اصلا نمی‌دانند یک شکم سیر یعنی چقدر؟ ممنون...

پدرم تلفن را قطع می‌کند و صدای بالاکشیدن پی‌درپی دماغ مادرم از آشپزخانه به گوش می‌رسد. کمی که می‌گذرد خواهرم سکوت خانه را می‌شکند...: وااای داداشی نگاه کن چه کیکای خوشمزه‌ای نشون می‌ده!

و بعد هم شکسته‌شدن بغض مادرم و اندکی بعد هم پدرم و من پر از سوال که چرا آن مرد هیچ جوابی برای سوال‌های پدر نداشت و چرا مادرم گریه می‌کند؟ و چرا پدرم... ؟

بگذریم... فردا درس علوم داریم: ویتامین‌های موجود در انواع میوه‌ها...

 

پ.ن:

مدتی بود در فکر نوشتن همچین‌چیزی بودم تا اتفاقی این متن را دیدم. فعلا از نوشتن منصرف شدم و همین را بازنشر می‌کنم. متاسفانه امضایی برایش پیدا نکردم که مطمئن شوم صاحب اصلی این نوشته است.

  • ناصر دوستعلی

صدا و سیما

تبلیغات

نظرات  (۱)

سلام
طاعاتتون قبول
مطلبتون جالب بود
ما یه سایت ساختیم با موضوع علمی آموزشی 
خیلی خوشحال می شیم به ما هم سر بزنید و در صورت امکان ما را لینک کنید
تشکر
پاسخ:
سلام
یاعلی مدد
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه