پرسشها و پاسخها (۱۵)؛ پیشینهی نظریهی ولایت فقیه
آیا پیشینهی نظریهی ولایت فقیه به زمان غیبت امام زمان علیهالسلام مىرسد، یا اینکه ریشههاى این نظریه در دوران حضور امامان معصوم علیهمالسلام هم وجود داشته است؟
شاید در ذهن اکثر مردم چنین باشد که ولایت فقیه به پس از دوران غیبت کبراى امام زمان علیهالسلام برمى گردد، یعنى به کمتر از 1200 سال قبل، ولى با توجه به مفاد نظریهی ولایت فقیه و با مرورى اجمالى به تاریخ دورانِ حضور امامان معصوم علیهمالسلام به راحتى مىتوان ولایت فقیه را در عصر حضور معصومین هم دید.
حکومت خدا و منصوبین او
بر اساس دیدگاه عقیدتى شیعه حاکمیت در اصل از آن خداست و به عبارتى دیگر: حاکمیت از شؤون ربوبیت الهى است. هیچ کس حق حکومت بر انسانى را ندارد، مگر آنکه خدا به او اجازه دهد. پیامبران و خاتم آنها حضرت محمد صلىالله علیه وآله وسلم و اوصیاى معصوم ایشان از طرف خدا اجازهی حکومت بر انسانها را داشتند.
ما در اینجا قصد بیان دلیل مشروعیت حکومت حضرت رسول صلىالله علیه وآله وسلم و امامان معصوم علیهمالسلام را نداریم. از نظر تاریخى مسلم است از میان امامان معصوم فقط حضرت على علیهالسلام و امام حسن مجتبى علیهالسلام براى مدت بسیار کوتاهى به حاکمیت ظاهرى رسیدند و دیگر امامان به دلیل سلطهی حاکمان غیر شرعى از ادارهی جامعه برکنار بودند و مجالى براى حکومت به دست نیاوردند.
حضرت على علیهالسلام در زمان حاکمیتشان کسانى را در نقاط مختلف کشور اسلامى به حکومت مىگماردند که منصوب خاص آن حضرت بودند و اطاعت از آنها -مانند اطاعت از خود آن حضرت- واجب بود، چون این افراد به واقع منصوب با واسطه از طرف خدا بودند. یعنى لازم نیست شخص، منصوب بیواسطه از سوى خدا باشد، تا اطاعتش واجب گردد.
ولایت فقیه هم -در واقع- نصب با واسطه است و فقیه از طرف خدا اجازه دارد حکومت کند. در زمان امامانى که حاکمیت ظاهرى نیافتند، امور جامعهی مسلمانان تحت تسلط و حاکمیت حاکمان جور بود. این حاکمان در فرهنگ شیعه «طاغوت» محسوب مىشدند و بر اساس نصّ قرآن «یریدون ان یتحاکموا الى الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به»(۱) مردم حق مراجعه به آن حاکمان و کسانى را که از سوى آنها براى تدبیر امور گمارده شده بودند، نداشتند؛ در حالى که در مواردى نیاز بود به شخصى مثل حاکم یا قاضى مراجعه شود. در چنین مواردى وظیفهی مردم چه بود؟
ولایت فقیه در کلام معصوم علیهمالسلام
از امامان معصوم علیهمالسلام دستورهایى رسیده است که مردم باید در زمان یا مکانى که دسترسى به معصوم ممکن نیست، به کسانى که داراى شرایط خاصى هستند، مراجعه کنند تا کارهاى آنان زمین نماند. مثلاً از امام صادق علیهالسلام نقل شده است: «من کان منکم قد روى حدیثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حَکَما...»(۲) مقصود از شخص آگاه به حلال و حرام و آشنا به احکام، همان فقیه مورد نظر ماست. طبق روایات مشابه، به هنگام دسترسى نداشتن به معصوم، «فقیه حاکم مردم است و این حاکمیت از معصوم به او رسیده است.» در همین روایت آمده است: «فانّى قد جعلته علیکم حاکماً(۳)؛ من او را حاکم شما قرار دادم.» روشن است امام شخص معینى را به حاکمیت نصب نکرده، بلکه به صورت عام منصوب نموده است. در همین روایت آمده است: «فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانّما استخفّ بحکم اللّه و علینا ردّ و الرّاد علینا کالرّاد على اللّه و هو على حدّ الشّرک بالله؛(۴) حاکمى که منصوب عام از طرف معصوم است، اطاعتش واجب است و اگر کسى حکم او را نپذیرد، مانند آن است که حاکمیت معصوم را نپذیرفته است.»
با توجه به نصب عام فقها نظریهی ولایت فقیه، اختصاص به زمان غیبت ندارد، بلکه در زمان حضور اگر دسترسى به امام معصوم ممکن نباشد، این نظریه نیز باید اجرا گردد. زیرا محتواى این نظریه، چیزى جز چارهجویى براى مردمى که دسترسى به امام ندارند، نیست؛ پس ریشهی این نظریه را در زمان حضور معصوم نیز مىتوان دید.
پینوشتها:
۱- نساء، ۶۰؛ «مىخواهند طاغوت را در اختلافات خود حاکم قرار دهند در حالى که مأمور شدهاند به طاغوت کفر ورزند.»
۲،۳ و۴- اصول کافى، ج ۱، ص ۶۷.