چراغ نفتی
سه شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۸۴، ۰۹:۵۸ ق.ظ
یه چراغ نفتی آورد داد دستم،گفتم این چیه؟ گفت : نگهش دار یه روزی به دردت می خوره.اونروز از این کارش زیاد خوشم نیومد، بعد از این همه مدت اومده بود مثلا بهم سر بزنه یه چراغ داد دستم و رفت.حتی نموند یکمی براش حرف بزنم آخه کلی حرف باهاش داشتم.چراغ نفتی رو گذاشتم رو طاقچه ی اتاقم ، حالا از اون روز خیلی گذشته .بعضی از شبها که احساس تاریکی می کنم ، چراغ نفتی رو روشن می کنم.نورش تمام سیاهی های دلم رو روشن می کنه.اون رفته ، خیلی وقته بهم سر نمی زنه. ولی اون چراغ نفتی یادگاری ازش مونده ، اونروز نموند که باهاش حرف بزنم ولی حالا قدر این چراغ رو می دونم... چه یادگاری قشنگی بهم داد.