چرا زندگی کنیم؟
گاهی افسردگی اجازه نمیدهد زیبایی زندگی را ببینیم.
زندگی دعوتنامهای برای یادگیری است، یک مدرسه است. ما میتوانیم از هر لحظهی آن چیزی یاد بگیریم، خوب یا بد.
زندگی ساکن نیست، همیشه در حرکت است؛ مثل امواج اقیانوس. هر موجی که میآید، تجربهی جدیدی به ارمغان میآورد و هر تجربه، متفاوت از قبلی است. بنابراین همانطور که آنهایی که بد هستند هیچ رحمی ندارند، آنهایی که خوب هستند روح ما را تازه میکنند. هیچ چیز همیشگی نیست.
زندگی یک هدیه است، برخیها خیلی زود آن را ترک میکنند و هیچ شانسی برای زندگی ندارند. آنهایی که میمانند باید از آن لذت ببرند.
زندگی تنها مال ما نیست؛ برای اطرافیان ما هم هست. ما باید از خودمان مراقبت کنیم زیرا برای دیگران مهم هستیم حتی وقتهایی که از این موضوع آگاه نیستیم.
هر روز جدید یک تجربهی جدید است. اگر آن را زندگی نکنیم، متوجه درس آن روز نمیشویم.
ما طراح زندگی خودمان هستیم، این چالشی برای ماست که وقتی اوضاع خوب پیش نمیرود، زیبایی زندگی را پیدا کنیم. این امکانپذیر است و پاداش دارد.
همهی ما از میان تجربههایی که روح ما را میخراشد عبور میکنیم. با این حال همیشه کسی وجود دارد که زمانهای سخت دست ما را بگیرد. مهم این است که کمک را بپذیریم. این به خودی خود درس مهمی است.
تلاش و مقابله با مشکلات ما را از قدرت واقعیمان آگاه میکند. بنابراین همهی چیزهایی که ما را غمگین میکنند برای ضعیفشدن ما نیستند، بلکه برای درک بهتر خودمان و آگاهی از این است که واقعا چه کسی هستیم.
زندگی کشف چیزهایی دربارهی خودمان است که از آنها آگاه نبودهایم.
زندگی یعنی به خودمان اجازهی عاشقشدن بدهیم؛ با شخصی، چیزی یا حتی خود زندگی.
اگر مرگ به زندگی شما معنا میدهد، به آن توجه کنید. اما به منظور یادگیری زندگی بهتر.
به هر حال مرگ در انتظار ما است، چرا قبل از زمان آن را صدا کنیم؟