چون خواب ناز بود که باز از سرم گذشت؛ هوشنگ ابتهاج (سایه)
يكشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۴:۰۱ ب.ظ
بسمالله الرحمن الرحیم
چون خواب ناز بود که باز از سرم گذشت
نامهربان من که به ناز از برم گذشت
چون ابر نوبهار بگریم در این چمن
از حسرت گلی که ز چشم ترم گذشت
منظور من که منظرهافروز عالمی است
چون برق خندهای زد و از منظرم گذشت
آخر به عزم پرسش پروانه شمع بزم
آمد ولی چو باد به خاکسترم گذشت
دریای لطف بودی و من مانده با سراب
دل آنگهت شناخت که آب از سرم گذشت
منّتکش خیال توام کز سر کَرَم
همخوابهی شبم شد و بر بسترم گذشت
جانپرور است لطف تو ای اشک ژاله، لیک
دیر آمدی و کار گل پرپرم گذشت
خوناب درد گشت و ز چشمم فرو چکید
هر آرزو که از دل خوشباورم گذشت
صد چشمه اشک غم شد و صد باغ لاله داغ
هر دم که خاطرات تو از خاطرم گذشت
خوش سایه روشنی است تماشای یار را
این دود آه و شعله که بر دفترم گذشت
هوشنگ ابتهاج – سایه
* منبع: وبلاگ غزل معاصر