کیمیا می خونه ...
شهره عارفان ( قسمت هفدهم )
ادامه فصل ششم : نظر علمای معاصر درباره ابن عربی
دیدگاه آیت اللّه جوادی آملی (227)
ایشان نیز مانند شهید مطهری در موارد متعددی از تألیفات گران مایه خود نظرشان را درباره محیی الدین بیان نموده و نیز بعضی از افکار و نظرات وی را در پژوهش های علمی خود مطرح کرده است . ضمناً ایشان شرح بسیار مبسوطی بر فصوص الحکم نوشته است . نوشتار زیر گزینشی است از بحث مبسوطی که ایشان درباره ابن عربی نگاشته است . محمد بن علیبن محمد بن احمد بن عبد اللّه حاتم الطائی ، معروف به محیی الدین ، مکنی به ابن عربی ، ملقب به شیخ اکبر (560-638 ق ) است . از این روی طریقت خاصه وی به طریقه « اکبریه » موسوم است . در بین معاریف اهل عرفان بیهمتا ، و در عمودین زمان خویش ( گذشته تاکنون ) بی نظیر میباشد .
فاصله علمی ابن عربی از شیخ اشراق بسیار است ، و از صدر المتألهین کم نیست . خضوع زائد الوصف وی نسبت به محیی الدین ، به طوری که در برابر هیچ حکیم و عارفی چنین تخضعی ندارد ، گواه بر [ این ] مطلب است ؛ چه اینکه بسیاری از مبانی « حکمت متعالیه » وامدار عرفانی است که ابن عربی پایهگذار نامدار آن میباشد . البته سهم صدر المتألهین رحمه الله [ علیه ] از جهت برهانی کردن عرفان هم چنان محفوظ است .
تصویر صحیح وحدتِ وجود یا شهود مجالی برای توهم « اتحاد » واجب و ممکن یا « حلول » یکی در دیگری ، که عقلاً و شهوداً محال است ، باقی نمیگذارد . گرچه برخی از تعبیرها - همانند آنچه در فص موسوی آمده - نارواست ، لیکن معنای دقیق و توجیه درست آن بر آشنایان به اصطلاح و زبان عرفان پوشیده نیست .
داوری های گوناگون در پیرامون ابن عربی از زمان شهرتش تاکنون ، از صاحبان مذاهب و نحله ها فراوان است - هر کسی از ظن خود با وی مهر یا قهر دارد . معیار تولی و تبری نزد عدهای فقط مدح و قدْحی است که در گفتار یا نوشتار گوینده یا نویسنده شنیده یا دیده میشود ؛ چه اینکه میزان مدح و ذم پیش گروهی فقط کیفیت طرح فروع فقهی و استنباط رأی فرعی است . اما نزد عده ای مهمترین معیار همانا کیفیت طرح مسائل اصلی و اعتقادی است ؛ چون آن ها را میتوان طرزی پی ریزی کرد که دور از فهم توده مردم بوده و از تقیه مصون باشد ؛ زیرا عصر خفقان و عنصر اختناق را هرگز نباید در داوری ها از نظر دور داشت . با توجه به این معیار عمیق ، بررسی اساسی ترین مسائل اسلامی در مکتب ابنعربی - مانند توحید ذات و اثبات صفات و توحید آن ها با هم و وحدت آن ها با ذات و نفی جبر و تفویض و اثبات تابعیت علم نسبت به معلوم و سایر معارف دقیق - نشان میدهد که هیچ کدام آن ها بر مبنای اهل تسنن طرح نشد ، بلکه بر مبانی دقیق « امامیه » پایهگذاری شد ، که شرح آن خارج از حوصله این مقالت است .
نکته دیگری که نباید مغفول شود ، آن است که انتساب گفتار یا نوشتار به گوینده یا نویسنده باید کاملاً ثابت شود ، سپس در جرح و تعدیل وی به استناد اثرش سخن گفت . شعرانی بر آن است که پارهای از کلمات به طور مدسوس وارد نوشته های محیی الدین شده است ؛ چه اینکه اصل دسّ و مبتلایان به آن کم نبودهاند و سرگذشت برخی را بازگو کرده است (288) . اگر مسئله « تقیه » و نیز جریان مدسوس شدن ( و تحریف ) در بین نباشد ، راه تشخیص هموار خواهد بود . گاهی اظهار نظر در طرف خلاف یا وفاق از حد متعارف میگذرد . بعضی چون مؤید الدین جندی ، اولین شارح همه فصوص ، مصنف کتاب را در بالاترین درجه حفظ و عصمت میستاید (229) و برخی نیز او را در حد زندقه می شناسند .
لقب شیخ به انسان کاملی داده میشود که در علوم شریعت ، طریقت و حقیقت به حد تکمیل دیگران رسیده باشد (230) . اگر به کلمه اکبر مقید شود ، کمالِ این معنی را در بر دارد . در فتوحات تصریح میکند به اینکه نزدیکترین مردم به رسول اکرم صلی الله علیه وآله علی بن ابی طالب علیه السلام است ، که دارای اسرار انبیا است (231) . نیز میگوید : « آتش دوزخ سرانجام به برکت اهل البیت علیهم السلام نسبت به دوزخیان بَرد و سلام میشود » (232). هرگز کسی که در پیشگاه عترت طاهره ، این قدر خاضع است ، آن نقل [ رجبیون درباره رافضه (233)] را تأیید نمیکند .
شیخ بهایی در ذیل حدیث 36 ، از کتاب شریف اربعین ، از محیی الدین به عنوان « عارف کامل » یاد نموده ، بعد از نقل گفتار وی درباره حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه ، چنین میگوید : « شاید بر مرام او مطلع شوی . »
مرحوم صدر المتألهین در شرح اصول کافی « کتاب عقل و جهل » حدیث 21 بعد از نقل مبسوط گفتار ابن عربی ، چنین میفرماید : « ... نگاه کنید ای برادران ، در طی سخنان او مطالبی است که بر کیفیت مذهب او دلالت میکند . » (234)
فتوحات را ابن عربی در طول بیش از سی سال تدوین کرد . حالات گوناگون و منازل لطیف باریکتر ز موی و تیزتر از سیف ، هنگام یافتن و تلقی او سهم بسزایی داشت و اصطیاد معارف از این بحر ، کار آسانی نیست . مرزدارانِ رمز ، زبان دانانِ راز ، در فهم اسرار کلمات محیی الدین ، خود را از وارثان وی بی نیاز نمی دیدند . مولی عبد الرزاق کاشانی ، که خود وامدار مؤید الدین جندی است ؛ زیرا شرح او بر فصوص نمایانگر استفاده سرشار وی از جندی است ، خواه در قلب معنی و خواه در قالب لفظ ، میگوید : « عدهای از برادران صدق و صفا و صاحبان جوانمردی و وفا از اهل عرفان و تحقیق ... خصوصاً ... عالم عارف ، موحد محقق ، شمس الملة والدین ، قدوه ارباب یقین ، محمد بن مصلح ، مشتهر به تبریزی از من خواستند تا فصوص الحکم را برای آنان شرح کنم . به شرط آنکه چیزی از گنج های او را پنهان ننمایم و تا حد امکان رموز مستور و دشوار آن را بگشایم . »
وقتی شمس تبریزی همانند سایر عرفا که قدر اول آسمان عرفانند ، نیازمند به توضیح سخنان محیی الدین در فصوص باشند و رازهای مستور او را جست و جو کنند و از وارثان این سلسله گفت و گوی آن را بشنوند ، گمان شما نسبت به سایر سالکان چه خواهد بود ؟ از این رهگذر در متن پیام امام چنین آمده است : « ... اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید ، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در اینگونه مسائل قویاً دست دارند ... تا ... از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت آگاه گردند . »
مهمترین کلام که محور هر گونه تصمیمگیری است ، آن است که بسیاری از سخنان اهل معرفت ، توجیه عمیق و صحیح دارد ؛ و اگر مطلبی توجیه پذیر نبود و مخالف میزان الهی یعنی قرآن کریم و عترت طاهرین علیهم السلام بود ، مردود است - هر کلامی باشد ( کائناً ماکان ) و از هر متکلمی نقل شده باشد ( کائناً من کان ) - زیرا مؤمن هیچ تعهدی نسبت به غیر قرآن و عترت طاهره ندارد .
نظر علامه حسن زاده آملی (235)
ایشان در جای جای آثار و تألیفات گران سنگ خود مطالب بسیاری راجع به ابن عربی بیان نموده و همچنین درموارد بی شماری از آثار علمی خود ، آراء و نظریات گوناگون او را مطرح کرده است . آنچه در زیر آمده بخشی از یک نوشته ایشان میباشد.
صاحب فصوص و فتوحات را تألیفات بسیار در عرفان و غیره است که بیش از هشتصد مجلد کتب و رسائل وی را عثمان یحیی در دو مجلد به فرانسه ، فهرست کرده است . از جمله مؤلفات او تفسیر کبیر قرآن مجید است در نود مجلد و بعضی گفتهاند نود و پنج مجلد . از کلمات بلند او در وصف قرآن کریم این است که در کتاب « الدُّرُ المَکنون فی علم الحروف » فرموده است :
« قرآن در روز قیامت بِکر و دست نخورده محشور میشود . بدان که علم تَکْسیر علمی است عزیز ( کمیاب و دور از دسترس ) که نهایت آن جَفْرِ جامع است . پس در سِرِّ قدرت خداوند متعال تدبّر کن و ببین چگونه تمامی علوم را در حروفی که تعدادشان 28 حرف است گنجانیده است و نیز ببین چگونه این حروف اندک به حدّی که شمارش آن ها ممکن نیست میرسند . و جَفْر اگر به صورت مُخَمَّس وضع شود ، تا ابد قابل شمارش نیست ، چه رسد به اینکه به صورت مُسَدَّس یا بیشتر وضع گردد . پس منزه است خداوند دانا . همه علم جفر ( تا آنجایی که بشر تاکنون بدان دست یافته است ) از تکسیر رباعی استخراج شده و علوم اولین و آخرین را در خود جای داده است . حال که این مطلب را دانستی بدان که آنچه در قرآن آمده حق است و باطل به هیچ وجه در آن راه ندارد و از ناحیه خداوند دانا و ستوده نازل شده است و لذا در روز قیامت به صورت بِکر و به گونهای که تأویل آن را کسی جز خدا نمیداند محشور میگردد . پس منزه است خداوند دانایی که کسی جز او به علمش احاطه ندارد و اندازه آن را کسی جز او نمیداند » .
در فصوص الحکم از بیست و هفت کلمه تامه الهی سخن به میان آورده است که مراد بیست و هفت کلمه نوعی است ، نه شخصی زیرا که هر سالک ولی در حدّ و قدر خود به حکمی از احکام یکی از آن انواع نوریه محکوم و منسوب است که از آن تعبیر به مشهد و مَشْرَب میکنند و گویند فلانی مثلاً موسوی مشهد و یا مشرب ، و یا عیسوی مشهد و مشرب است و هکذا چنان که در فص عیسوی درباره عارف بسطامی گوید : « در مورچه ای که آن را کشته بود دمید و زنده شد . پس آن گاه دانست که به واسطه چه کسی دمید . پس او دمید و عیسوی المشهد بود . »
فصوص الحکم را به عربی و فارسی شروح بسیار است که شرح علامه قیصری کتاب درسی شده است . علمای متأخر بر آن تعلیقات و حواشی بسیار دارند ، مثل حواشی آقا میرزا محمد رضای قُمشهای و حواشی میرزا هاشم اشکوری و حواشی مرحوم استاد میرزا سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و حواشی استاد آقا میرزا احمد آشتیانی و غیرهم . این کمترین علاوه بر تصحیح و تعلیقات بر شرح قیصری ، یک دوره فصوصالحکم را به فارسی شرح کرده است و تاکنون دو دوره کامل به تدریس آن توفیق یافته است .
فتوحات مکیه در میان مؤلفات عرفانی او اُمّ الکتاب او است و آن پانصد و شصت باب است که هر باب آن ، خود یک کتاب است ، باب سیصد و شصت و ششم آن درباره حضرت بقیة اللّه قائم آل محمد ، مهدی موعود است صلوات اللّه علیهم اجمعین .
و در چند جای فتوحات اظهار میدارد که به حضور امام قائم علیه السلام تشرف یافته است . از جمله در آخر باب بیست و چهارم آن گوید : « برای ولایت محمدیّه مخصوص به شرعی که بر محمّد صلی الله علیه وآله نازل شده ختمی خاص است . نام او « مهدی » است و تحقیقاً به دنیا آمده و در زمان ما موجود است . من نیز او را دیدهام و با وی همنشین شده ام و علامت خاتمیت او را مشاهده کردهام . بنابراین بعد از آن جناب کسی به عنوان ولّی نیست ، مگر آنکه باید به وی رجوع کند ، همان طور که بعد از حضرت محمّد صلی الله علیه وآله کسی به عنوان نبی نیست ، مگر آنکه به آن جناب رجوع نماید » (236) .
و از آن جمله در جواب سؤال سیزدهم باب هفتاد و سوم آن گوید : « و امّا ختم ولایت محمّدیّه ، پس آن مخصوص مردی است که از شریفترین اصل و نژاد عرب است . او در زمان ما موجود است و من در سال 595 زیارتش کردم و علامت ویژه او را که خداوند از دید بندگانش پنهان کرده است دیدم . وی علامت مزبور را در شهر « فاس » برایم آشکار ساخت ، به گونهای که خاتم ولایت را که همان خاتم نبوت مطلقه است و کثیری از مردم بدان آگاهی ندارند ، در وجود او دیدم . خداوند وی را در علم به حقّ که در سرّ او متحقّق است به اهل انکار مبتلا ساخته است ... » .
و به همین منوال و مضمون در چند جای دیگر فتوحات مکیه مطالبی دارد و رساله « شق الجیب » را به خصوص درباره حضرت مهدی علیه السلام نوشته است . و در اول باب بیست و نهم فتوحات گوید : « خداوند تأییدت کناد ! بدان که برای ما از جعفر بن محمد صادق ، از پدرش محمد بن علی ، از پدرش علی بن حسین ، از پدرش حسین بن علی ، از پدرش علی بن ابیطالب ، از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده است که آن جناب فرمود : مولای هر قوم باید از خود آنان باشد » .
در فتوحات و دیگر آثار وی چون رساله « الدّر المکنون فی علم الحروف » ، و رساله « مفتاح الاسرار » در علم جفر و حروف و « انشاء الدّوائر » وغیرها شواهد بسیار بر تشیع و امامیه اثناعشری بودن او است که نقل آن ها خود مستلزم تدوین رساله ای خواهد بود .
مرحوم فاضل آقا سید صالح خلخالی ، شارح « مناقب » منسوب به محیی الدین که از اعاظم تلامذه مرحوم حکیم جلوه است و شرح حال او در الماثر و الآثار تألیف فاضل مراغی آمده است (237) ، در شرح مذکور از استادش میرزا سید ابوالحسن جلوه نقل میکند که سید استاد گوید : از جمله اشخاصی که در باب تشیع شیخ اقدام بلیغ داشتهاند ، قاضی سعید قمی بوده که در کتاب شرح اربعین خود کلماتی را که صریح در تشیع شیخ است از کتاب فتوحات مکیه التقاط نموده و در آنجا مندرج ساخته است .
در دیباچه فصوص الحکم فرماید : « از خداوند خواستم که مرا در ابراز این کتاب و در تمام حالاتم ، از بندگانی که شیطان هیچ تسلطی بر آنان ندارد قرار دهد ، و در تمام آنچه انگشتانم رقم میزند و زبانم میگوید و در ضمیرم خطور میکند به القای سبّوحی و دمیدن روحی همراه با تأیید اعتصامی اختصاص دهد ... بنابراین القا نمیکنم مگر آنچه به من القا شده است و نازل نمیسازم مگر آنچه بر من نازل گردیده است ، در حالی که نه نبی هستم و نه رسول بلکه فقط وارثم و برای آخرت خود زارع ( یعنی به اقتضای حدیث معروف دنیا مزرعه آخرت است ، در دنیا میکارم تا در آخرت درو کنم ) » .
و به همین مضمون درباره فتوحات مکیه ، در باب سیصد و هفتاد و سه ، گوید : « پس به خدا سوگند ننوشتم حرفی از آن را مگر بر اساس املایی الهی و الهامی ربّانی یا دمیدنی روحانی در قلب کیانی . این همه در حالی است که ما نه از پیامبران قانون گذاریم و نه از رسولان صاحب تشریع ، این سخن را از آن جهت گفتم تا کسی گمان نکند که من و امثال من مدعی نبوّتیم ، هرگز ! به خدا سوگند ( برای ما ) چیزی جز میراث نبوی و سلوک محمّدی صلی الله علیه وآله باقی نمانده است » (238) .
چنان که درباره خود گفته است : نه نبی است و نه رسول ، بلکه خود را وارث خاتم انبیا صلی الله علیه وآله میداند ، همان طور که فرمود : « عالمان وارثان پیامبران هستند » .
ثقة الاسلام کلینی در کتاب علم کافی به نقل از امام صادق علیه السلام گوید : « دانشمندان وارث پیامبرانند ، زیرا از پیامبران درهم و دیناری بر جای نمانده است ؛ بلکه آنان پارهای از احادیث و علوم خویش را به عنوان ارث از خود باقی گذاشته اند ، پس هر کس بخشی از آن را به چنگ آورد بهره فراوانی را نصیب خود ساخته است » .
و این چنین عالم وارث ، معصوم نیست و امکان خطا در کلام و منام و کشف و شهود وی میرود . وانگهی عبد الوهاب شعرانی ( متوفا 973 ) در چند جای کتاب « کبریت أحمر » و کتاب « یواقیت و جواهر » تنصیص و تصریح نموده است که معاندان و دشمنان در فصوص و فتوحات ، دَسّ ( و تحریف ) نمودهاند ، تا شیخ اکبر محیی الدین عربی را بد نام کنند . و چندین موارد مدسوس را نام برده و در ابتدای کتاب یواقیت در این موضوع به تفصیل بحث کرده است و میگوید نسخهای یافتیم که از روی نسخه شیخ استنساخ شده بود و در آن موارد مشکوک ندیدهایم .
دیدگاه آیت اللّه فِهری (239)
نظر ایشان درباره ابن عربی در بخشی از کتاب « مراقد اهل بیت در شام » آمده است ، که با حذف بعضی از قسمت های آن به دلیل عدم گنجایش این کتاب ( نوشتار ) ، در زیر نقل میشود :
محیی الدین در کلماتش مکرّر عقیده خود را درباره امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه با اشاره و یا صراحت اظهار داشته است . از جمله ( در فتوحات مکیه ، باب366 ) گوید : وقتی امام مهدی خروج کند دشمن آشکاری برای او نخواهد بود مگر ( به اصطلاح ) آخوندهای درباری و وعاظ السلاطین ، به جهت آنکه بساط ریاستِ آنان برچیده میشود و با عامّه مردم امتیازی به جز اندکی علم به احکام نخواهند داشت (240) . با وجود این امام ، اختلاف در احکام از جهان برداشته میشود ، و اگر قدرت شمشیر نبود فتوا به قتل او میدادند . لیکن چون خداوند او را با شمشیر و کرم ( زور و زر ) ظاهر فرماید ، طمع و خوف ، آنان را از این کار باز میدارد و اکنون زمان او فرا رسیده و دورانش سایه افکنده ، در قرن چهارم که به سه قرن گذشته پیوسته است : قرن رسول اللّه که قرن صحابه است . سپس قرن بعد از آن ، و قرنی که پس از دوم میآید . سپس میان این دو قرن ، مقطعهایی از زمان است و رویدادهایی رخ داده و هوا های نفسانی ظاهر شده و خون ها ریخته و گرگها در شهرها ، به افساد پرداختهاند ؛ تا آنکه ستم فراگیر شد و سیلش طغیان کرد و آفتاب عدالت غروب و شبِ تاریکِ ظلم فرا رسید . شهیدان این دوره بهترینِ شهدایند و امینانش با فضیلت ترین امنا . پس این خلیفه خروج کند در حالی که زمین از ظلم و ستم مملوّ شده ، او آن را پر از داد و عدالت کند ، اگر از عمر دنیا به جز یک روز نماند خداوند آن روز را آن قدر طولانی فرماید تا اینکه این خلیفه رشته امور را به دست گیرد ، او که از خاندان پیغمبر و از اولاد فاطمه است نامش نام رسول خدا ، جدّش حسین بن علی بن ابی طالب ، در میان رکن و مقام با او بیعت میشود . او شبیه رسول خدا است در خَلقش - یعنی در شمائل - و به منزله اوست در خُلق .
و نیز ابن عربی گوید : اما قطب دایره امکان و غوث دوران ، حضرت صاحب الزمان ، همان کسی که در هر عصری یکی بیش نباشد ، او خلیفه خدا در روی زمین است . پس او در هر زمانی جز یک نفر نباشد ، او تنها کسی است که حق با او است و حق تنها با او است نه با دیگر مردم و هنگامی که او قالب نورانی اش را تهی کند ( از دنیا رحلت فرماید ) حق فقط با یک نفر دیگر باشد نه با دو نفر در یک زمان و این خلوت الهی از آن اسراری است که نباید پخش و آشکار شود . همین مقدار هم که ما گفتیم و نامی از آن بردیم فقط برای آگاهی دل هایی است که از این اسرار غافلند بلکه از آن ها بیخبراند ؛ زیرا که ندیدهام و نشنیدهام کسی پیش از من گفته باشد ، با این که میدانم خواصّ اهل اللّه به این اسرار آگاهند (241) و بندهای که این چنین باشد چشم خدای تعالی است در هر زمان (242) .
و خدای تعالی در دوران او جز به او نظر نکند (243) . او است حجاب برتر و ستر درخشان تر و قوام شکوهمند تر . خدای تعالی ظهورش را محجوب فرماید و لیکن در حقیقت و واقع امر او به خدمت مشغول است (244) . با این همه قرب الهی که برای او است ؛ به صورت عادی دیده میشود ( و مردم نمیبینند که حق با او است ) همان گونه که عوام مردم یکدیگر را میبینند و آنگاه که به صورت حقانیت تجلی کند ، مردم حق را در او مشاهده خواهند کرد . رسول خدا صلی الله علیه وآله درباره اولیاء اللّه فرمود : آنان کسانی هستند که وقتی دیده میشوند ، خدای تعالی به یاد میآید .
من او را در این تجلی دیدهام و بسیاری از اهل اللّه را دیدم که او را نمی شناختند و انکارش داشتند و من از این حالتشان در شگفت بودم ( که چگونه است می بینند و نمی شناسند ) تا آنکه به من اعلام شد که آنان گرچه از اهل اللّه اند چون اوامر خدا را به جا میآورند ؛ ولی جزءِ عالمان و دانشمندان نیستند و جزءِ مؤمنینند . من در سال 593 در شهر فاس با قطب زمان ملاقات داشتم که خدای تعالی ( از پیش ) در رؤیا بر او مطلعم ساخته و مرا با او آشنا کرده بود .
روزی با او در باغچه ابن حیون در شهر فاس گردهمآیی داشتیم . او در میان جمعیت بود و کسی متوجه او نبود . در آن مجلس فقط یک نفر غریب از اهل بجایه بود که از دست شل بود و در آن مجلس پیران طریقت و شیوخ برجسته اهل اللّه با ما بودند . از آن جمله ابو العباس حصار و امثال او ، این جماعت همگی وقتی در مجلس ما حاضر میشدند ، با ما مراعات ادب میکردند و مجلس را در اختیار ما میگذاشتند و در عملِ طریقت ، کسی جز من در میان آنان سخنگو نبود ، اگر مطلبی در بین خودشان مذاکره میشد ، در آن باره به من مراجعه میکردند .
پس سخن از اقطاب به میان آمد و آن قطب در میان جماعت بود ؛ من به آنان گفتم : برادرانِ من ، من درباره قطبِ زمانِ شما مطلب عجیبی دارم . من که این سخن گفتم ، آن شخص که خدای تعالی او را در خواب به من نشان داده بود که او قطب وقت است و از پیش با ما رابطه داشت و به ما محبت میکرد ، ملتفت من شد و گفت : آنچه خدای تعالی تو را بر آن مطلع ساخته بگو ، ولی نام کسی را که در خواب برای تو مشخص شده مبر ، تبسمی کرد و گفت : الحمد للّه . پس من شروع کردم به بازگو کردنِ آنچه را که خدای تعالی مرا بر آن مطلع کرده بود ، درباره همین شخصیت ، بدون آن که نامش را ببرم و او را مشخص کنم و شنوندگان تعجب میکردند .
آن روز تا هنگام عصر مجلس خوشی در جمع برادران داشتیم و من اظهار آشنایی به آن شخصیت نکردم . وقتی مجلس پایان یافت ، آن قطب نزد من آمد و گفت : خدا جزای خیرت دهد ، چه خوب کردی که نام شخصی را که خدای تعالی آگاهت کرده بود نبردی و گفت : السلام علیک و رحمة اللّه . این سلام وداع شد . دیگر از او خبری ندارم و پس از آن جلسه تا الآن او را ندیدهام (245) .
پ . ن :
227) نظر ایشان درباره ابن عربی گزیدهای است از عبارات کتاب آوای توحید درشرح نامه امام خمینی رحمه الله [ علیه ] به گورباچف ، ص 78-87 ، با تلخیص .
228) یواقیت ، ج1 ، فصل 4 از مقدمه .
229) شرح فصوص جندی ، ص114.
230) جامع الاسرار ، سید حیدر آملی ، ص353.
231) فتوحات مکیه ، ج1 ، ص119.
232) همان ، ج2 ، ص127.
233) همان ، ج 2 ، ص 8.
234) شرح اصول کافی ، رحلی ، ص 110.
235) نظر ایشان درباره ابن عربی برگزیده کتاب دومین یادنامه علامه طباطبایی (ص46-38) است . ضمناً برخی عبارات عربی توسط شاگرد مبرز ایشان حجتالاسلام والمسلمین آقای حسن رمضانی ترجمه شده و به جای آن ها آمده است .
236) فتوحات مکیه ، ( طبع مصر ) ج1 ، ص240.
237) المآثر و الآثار ، ص185
238) فتوحات مکیه ، ج6 ، ص595.
239) مراقد اهل بیت در شام ، ص 95 - 112.
240) پیداست که روی سخن با کسانی است که احکام را از غیر قرآن و عترت گرفتهاند .
241) این جمله مؤید قولی است که نیل به مقامات عرفانی بالا بدون تمسّک به ولایت قابل وصول نیست ، و بزرگان عرفا اگر اظهار ولایت نکردهاند ، نه از آن رواست که معرفت به آن نداشتهاند بلکه چون از اسرار بوده و مجاز در اظهارش نبودهاند ، به حکم وجوب تقیّه و لزوم حفظ اسرار از نا اهل .
242) اشاره است به آنچه درباره امیرالمؤمنین علیه السلام رسیده است : السلام علی عین اللّه الناظره و یده الباسطه ...
243) اشاره است به واسطه فیض بودن آنحضرت : « ارادة الرب فی مقادیر اموره تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم ... » کامل الزیارات ، ص199.
244) اشاره است به حدیث : استفاده مردم از امام زمان عجل الله فرجه در حال غیبت که هم چون استفاده موجودات است از آفتاب ،اگرچه زیر ابر باشد نورش رامی افشاند و موجودات از آن بهره می بردند .
245) ترجمة حیاة الشیخ الاکبر ، محمود محمود الغراب ، ص64-65.