گامی در مسیر (به بهانهی ماه مبارک رمضان)(15)
پنجشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۸۹، ۰۹:۴۰ ب.ظ
گل جوانى
از بهار باید «الهام» گرفت و از پاییز، «عبرت»!
جوانى، زیباترین گل بهارى است که در بوستان عمر مىشکفد.
کسى که «نقد جوانى» را رایگان از کف بدهد، کولهبارى از «حسرت» را تا دامنهی قیامت بردوش خواهد کشید.
اگر چشم، دریاى هوس شود، قایق گناه در آن حرکت مىکند.
دریغ! اگر عمر، در خواب و غفلت بگذرد!
براى مقاومت در برابر سیل «تهاجم فرهنگى»، باید سد ایمان زد و از مرز عقیده و عفاف، نگهبانى کرد.
«خود»باختگان در برابر فرهنگ بیگانه، به راحتى «خدا» را هم مىبازند.
جوانان آگاه و با فرهنگ، آرامش روح را در زندگى آمیخته به معنویت و خداجویى مىیابند و زندگى منهاى خدا را تکرار بىروح لحظهها و هفتهها مىدانند. خواهران عفیف، مظهر نجابت شیعه و وارث خون شهیدانند که رسالت تعهد و تقوا بردوش دارند. «حجاب» را، نه زندانى که در آن محبوس باشند، بلکه قلعه و دژى مىشناسند که از ورود غارتگران و مهاجمان جلوگیرى مىکند.
سیراب از «کوثر عفاف»اند و آسوده در «سایهسار حجاب».
راستى... از یادگاران هزاران شهید خفته به خون، چه انتظارى است، جز وفاى به پیمان و پاسدارى از حرمت خون و پاىبندى به «میثاق»؟!
از جوان جامعه ما انتظار است سروى ریشهدوانده در اعماق تاریخ و فرهنگ ریشهدار «خویشتن» باشد، نه هرزهگیاهى روییده در مزبلهی «بیگانگان».
آیا غرور «مسلمانى» اجازه مىدهد «عروسک کوکى» غرب باشیم؟...
از نخستین روز تکلیف، تا پایان عمر، انسان بار امانتى را بر دوش مىکشد که هر لحظه امکان افتادن و شکستن آن هست.
به قول حافظ: «آسمان بار امانت نتوانست کشید...»
اینکه صاحب «عقل» و «انتخاب» هستیم، از یک سو مایهی مباهات است، از سوى دیگر تکلیف را سنگین و وظیفه را حساس مىسازد.
انتخابگرى انسان، تعیینکنندهی «سرانجام» و «سرنوشت» اوست و این عقل و خرد است که در راه «بهترین»، او را یارى و راهنمایى مىکند. تاچه اندازه به این «راه»نمایى اهمیت دهیم، یا نسبت به آن کم توجه باشیم و بىاعتنا.
ما، یک عمر، بار حساس و شکستنى شیشه بردوش مىکشیم. تنها بر دوشگرفتن این بار، افتخارآمیز نیست؛ بلکه اگر سالم و بىحادثه آن را به «مقصد» رساندیم و این «شیشهی امانت» نشکست، آنگاه پیروزیم و شایستهی تبریک و تقدیر.
لحظه لحظهی عمر ما، همراه با همین «انتخاب»هاست.
این، همان بر دوشگرفتن و حمل و تحمل بار شیشه است و هر وسوسهی شیطان، هر خواستهی «نفس اماره»، هر پاسخ مثبت به «هوس»، مىتواند سنگى باشد که این بار شیشه را پیش از رسیدن به مقصد، بشکند.
محموله، هر چه ظریفتر، شکستنىتر و قیمتىتر باشد، در حمل و نقلآن و رساندنش به مقصد، هوشیارى و مواظبت بیشترى لازم است.
به تعبیر قرآن، ظلوم و جهول بودن انسان، موجب شد این بار امانت را به دوش بکشد، بارى که آسمانها و کوهها و زمین از پذیرش مسؤولیت آن ابا کردند و بیمناک شدند و انسان آن را پذیرفت.(14)
غیر از امانت الهى، امانت مردمى و مسؤولیت اجتماعى نیز همین حالت را دارد. کسى که به مقام و مسؤولیتى برگزیده یا منصوب مىشود، اگرتا پایان توانست به وظایف عمل خویش کند و بار را سالم به مقصد برساند، جاى «تبریک» است.
از تبریک اول کار چه سود، اگر سالم به پایان نرسد؟
هر کس «قدر» خود را نشناسد، چه انتظارى از دیگران دارد که «قدرشناس» او باشند؟
قیمت تو، بسیار بالاتر از آن است که به «حقارت» و «دنائت» تن دهى و خود را به دوزخ بفروشى.
«اراده»، موهبت خدایى است که در «اختیار» توست. به اندازهی «بدبودن»، قدرت و استعداد «خوبشدن» دارى، بلکه بیشتر. پس چرا بدى را انتخاب کنى؟
بیشتر از سستى، مىتوانى جدى و مصمم باشى، پس چرا بىحالى؟
به همان اندازه که گنج، رنج مىطلبد، «انسان شدن» هم تمرین و تلاش مىطلبد. راه باطن هم نیازمند نور و روشنایى است.
در خانهی دلت، چه شمعى روشن کردهاى که در فروغ آن «راه» را بیابى و به «بیراهه» نیفتى؟
براى «پرورش روح»، ممارست و تمرین لازم است. براى «رسیدن»، باید فاصلهها را کم کرد، فاصلهی خواستن تا هدف را، فاصلهی خودخواهى تا خداجویى را، فاصلهی «ایمان» تا «عمل» را، گفتار تا کردار را.
براى رویش و شکوفایى، «ریشه» لازم است و آبیارى و تغذیه و نور و حرارت، ریشه در حکمت و معنویت، آبیارى عقیده و باور، تغذیهی فکر و روح، نور بصیرت و بینش، حرارت عشق و شوق.
نفسانیات، نهر عفن و رودخانهی لجنبارى است که باید پلى از «عفاف» و «تقوا» بر روى آن زد و گذشت، تا به ساحل «فلاح» رسید.
بهشت، آن سوى رود خروشان گناه است.
کسى به «بهشت» مىرسد که از «جهنم» بگذرد!
گذشتن از جهنم، یعنى گذر از دروغ، حسد، ریا، تکبر، نفاق، ظلم، غفلت و... شهوت!
نگذاریم «گل جوانى»، در برابر «طوفانهاى شیطانى» پرپر شود.
بهار عمرمان را با پاییز حسرت و ندامت، بىرنگ و افسرده نسازیم.
شبهات و شهوات
هم «خلا فکرى» و هم «نیاز جنسى» لغزشگاهى سر راه جوانان است.
یکى مسایل فکر و اندیشه را مهم نمىشمارد،
یکى هم در همین زمینه گرفتار «شبهه» یا «انحراف» است.
مشکلات جنسى نیز براى نسل جوان مىتواند مایهی انحراف از مسیر فطرت گردد.
قلمهاى مسموم، گاهى به «القاء شبهه» مىپردازند، دلهاى بیمار نیز، به تحریک شهوات مشغولند. در این میان، جوانانند که در معرض آسیب قرار مىگیرند و اگر «راه صواب» و «شیوهی معقول» را نیابند، به بیراههکشیده مىشوند.
آنان که مىخواهند براى جوانان دل بسوزانند و برنامه بریزند و طرحهاى اصولى اجرا کنند، باید در این دو میدان به برنامهریزى و تامین و جهتدهى و برآوردن نیازها بپردازند.
مشکل شبهات به «اعتقاد» بر مىگردد، مشکل شهوات به غریزهی جنسى از یک سو و زمینههاى کشش به سوى گناه و ارضاى ناسالم این نیرو از سوى دیگر.
پس، کار فکرى فرهنگى از یک سو، سالمسازى محیط و تسهیل ازدواج از سوى دیگر، ضرورى است.
خود جوانان نیز مسؤولند. جوان، اگر به غناى فکرى و گسترش مطالعات دینى و آشناتر شدن با مبانى عقیدتى خویش نپردازد، تضمینى براى سالمماندن در برابر «ترکش شبهه» نیست. و اگر به تقویت ایمان و اراده و تسلط بر «هواى نفس» و «تعدیل غرایز» و کنترل امیال نفسانى نپردازد، تامینى در برابر «ویروس گناه» و «طغیان شهوت» ندارد.
در میدان «شبهات»، نیروى اندیشه و تفکر و علم، چارهساز است و درعرصهی «شهوات»، قدرت تقوا و نیروى اراده.
این است که «دین» و «دانش»، دو بازوى نیرومند و دو بال پروازند. هرکدام ضعیف باشد، جوان ما آسیبپذیر مىشود.
جوان، هم باید به قدرت دانش مجهز باشد، هم به نیروى ایمان، تا نهگرفتار دام شیطانهاى آشکار و نهان شود، نه از رسیدن به هدف در زندگى بازماند. در این راه، «چراغ بصیرت» لازم دارد، تا در پیچ و خمهاى راه زندگى گم نشود و به بیراهه نرود.
کم نیستند «ظاهر الصلاح»هاى بد دل و آلوده جان. کسانى را هم که «بود» و «نمود»شان متفاوت و گاهى متناقض است مىشناسى.
«گناه»، یک بیمارى روحى و آفت درونى است. ولى اگر کسى این بیمارى را حس نکند، نه به فکر درمان مىافتد، نه در پى پزشک مىرود.
ممکن است انسان عمرى «خلاف» کند و خود را «متخلف» نداند. اما نتیجه فرق نمىکند. خلافکار، مجرم است و عوارض و عواقب تخلف را هم باید بپذیرد.
شیطان، عادت دارد که روى دردهاى درونى و بیمارىهاى روحى و اخلاقى انسان سرپوش بگذارد، تا انسان به فکر اصلاح و مداوا نیفتد.
مگر از دشمن، جز این انتظار است؟
«اغوا»، «تزیین»، «تدلیس»، «تلبیس» و «تعمیه»، از کارهاى ابلیس است. ممکن است یک ریاکار، سالها به خاطر مردم عمل و عبادت کند، ولى خود را از اهل اخلاص بداند.
مگر کسى که بدىهاى خود را توجیه مىکند و براى گناه، یک مستمسک مىجوید، جز این است که در دام همین فریب شیطان است؟
تفاوت «درد جسم» و «بیمارى روح» همین است که عوارض و نشانههاى آن، مشهود و محسوس است، ولى علایم و عوارض این، پنهان و نامرئى. اما در دراز مدت آدم را از پا در مىآورد، از درون مىپوساند و یکباره انسان فرو مىافتد، آنگاه معلوم مىگردد که این «بنیان»، از مدتها پیش «فرسوده» بوده است، بىآنکه آشکار باشد.
آیا این خطر، جدى نیست؟
فصل جوانى، دوران مناسبى براى این «پاکسازى درون» است، تا درخت وجود، از درون نپوسد و پیش از موعد، نیفتد!
غلبه بر شبهات، با بینش و دانش، غلبه بر شهوات با ایمان و تقوا.
پ.ن:
14) انا عرضنا الامانة على السموات... (احزاب، آیه 72).