یادش بخیر مدینه برو بیایی داشتیم؛ حضرت رقیه (س) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

یادش بخیر مدینه برو بیایی داشتیم؛ حضرت رقیه (س) یادش بخیر مدینه برو بیایی داشتیم؛ حضرت رقیه (س)

شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۸۹، ۰۴:۲۰ ب.ظ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

یادش بخیر مدینه برو بیایی داشتیم

‏بذر محبت‌و ما تو دلامون می‌کاشتیم

 

یادش بخیر مدینه دلم ندید رخ غم

بابا نشد یه روز که بیاد به ابروهام خم

 

یادش بخیر مدینه وای که گذشت چقدر زود

روی دوش عمو چون زیر پام آسمون بود

 

حالا ببین بابا چون، تو چنگ غم اسیرم

دلم می‌خواد یه گوشه، سر بذارم بمیرم

 

بابا دلم غمینه ز روزگار کینه

بالش من به جای زانوت روی زمینه

 

‏بیار جلو گوشاتو با قلب زار و محزون

به عمه من نگفتم،گرسنمه بابا جون

 

سر تو روی نیزه، می‌رفت به چشم گریان

به زیر لب می‌گفتم، بابا نخون تو قرآن

 

از اون روزی که رفتی یه روز خوش ندیدم

بابا به روی خارا، ز ترس زجر دویدم

 

بابا تو مجلس شام هر چی سرک کشیدم

به جز یه چوب خونی، دیگه چیزی ندیدم

 

دارم می‌فهمم امشب که چوب کجا می‌خورده

باید برای این غم، دختر تو می‌مرده

 

بابا ببین که خنده، به صورتم حرومه

به روی نی نگاهم به چشمای عمومه

 

ناشناس

 

* اگر نام شاعر این اثر را می‌شناسید، لطفا نام ایشان را در قسمت نظرات -مستندا- ذکر بفرمایید.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه