یادش بخیر مدینه برو بیایی داشتیم؛ حضرت رقیه (س)
بسم الله الرحمن الرحیم
یادش بخیر مدینه برو بیایی داشتیم
بذر محبتو ما تو دلامون میکاشتیم
یادش بخیر مدینه دلم ندید رخ غم
بابا نشد یه روز که بیاد به ابروهام خم
یادش بخیر مدینه وای که گذشت چقدر زود
روی دوش عمو چون زیر پام آسمون بود
حالا ببین بابا چون، تو چنگ غم اسیرم
دلم میخواد یه گوشه، سر بذارم بمیرم
بابا دلم غمینه ز روزگار کینه
بالش من به جای زانوت روی زمینه
بیار جلو گوشاتو با قلب زار و محزون
به عمه من نگفتم،گرسنمه بابا جون
سر تو روی نیزه، میرفت به چشم گریان
به زیر لب میگفتم، بابا نخون تو قرآن
از اون روزی که رفتی یه روز خوش ندیدم
بابا به روی خارا، ز ترس زجر دویدم
بابا تو مجلس شام هر چی سرک کشیدم
به جز یه چوب خونی، دیگه چیزی ندیدم
دارم میفهمم امشب که چوب کجا میخورده
باید برای این غم، دختر تو میمرده
بابا ببین که خنده، به صورتم حرومه
به روی نی نگاهم به چشمای عمومه
ناشناس
* اگر نام شاعر این اثر را میشناسید، لطفا نام ایشان را در قسمت نظرات -مستندا- ذکر بفرمایید.