یک نفر با چتر در راه است
صحبت کردن با تو دشوار است
برای منی که تازهواردم
رسم تو را نمیدانم
برای منی که از شما نیستم
اما
وقتی نیستی از تو نوشتن راحت میشود
امروز...
نه هر روز، حس عجیبی دارم
هر روز حس جدیدی دارم
از اعماق دلم صدایت را میشنوم
خاطراتت را مرور میکنم
خودم را مال تو میکنم
دستهایت را میگیرم
آینده را مال خودم میکنم
خیالبافی که نهایت ندارد
رویایت را هی ورق میزنم
از اول به آخر
از آخر به اول
هی مرور میکنم
آسمان به ریسمان میبافم
دوباره از اول
تمام نمیشود
دوباره میجوشد
ذهنم فراموشت نمیکند؟ یا تو دوباره متولد میشوی؟
ذوق میکنم که پا به پای تو قدم میزنم
خودم را محکم بغل میکنم
اصلا با تو زندگی کردن هنر میخواهد
هر روز دستم را میگیری و من بزرگتر میشوم
رویا که تمام نمیشود
من هر روز بین دستان تو قد میکشم
و یک روز میرسد
که سر از تو در میآورم
رویا تمام نمیشود
میترسم
خودم را از تو پس میگیرم
از تو فرار میکنم
و هر روز از تو توبه میکنم
با خیالت میخوابم
رویا شروع میشود
توبه را میشکنم
دوباره از اول
مو به مو گشتهام
در لایه لایههای افکارم نشستهای
از تو دستشستن کار من نیست
امشب هم تمام نمیشود
آرزوی محال!
رویای دنبالهدا!
خیال ناتمام!
اسمت را هنوز انتخاب نکردهام
اگر صدایت کنم دلم میلرزد
اگر جوابم را بدهی که...
تو به اندازهی تمام این رشتهی خیالم به گردنم حق داری
اسمی انتخاب نمیکنم
تو را در واژهها محدود نمیکنم
بلند پروازم
ولی پرتوقع نیستم
همین که به تو فکر میکنم پس هستی
فقط بیایی و بروی
و از ذهنم رد شوی
من با عطر تنت تصویر میکشم
در قصری میمانم که تو ساختی
با خیالت زندگی میکنم
صدای تیکتیک ساعت را میشنوم
چیزی به صبح نمانده
دوباره میترسم
از قصرت فرار میکنم
مینشینم در سکوت ثانیهها
در حسرتی که ندارمت
در سکوت سلسلهی افکارم
دوباره تنها میشوم
توبه برای همین وقتهاست
من دیگر به تو فکر نخواهم کرد
رویایم را میدزدم
خیالم را با رشتهی افکارم به دار میکشم
و دلم را داغ میزنم
که هوای تو نکند
این روزها میگذرد
من فراموش میکنم
صبر داشته باش
خاکسترش را باد میبرد
باد میوزد
اما
تنهایی درد دارد
خانهی خالی ترس دارد
نه
خیالاتی شدهام
صدایت در گوشم میپیچد
من به تو فکر نمیکنننننم...
صدایت فریاد میزند
من توبهام را نمیشکننننننم.....
از خانه بیرون میزنم
همه شبیه تو شدهاننند
چشمانم را میبندم
رویا نمنم میبارد
یک نفر با چتر در راه است
...