آن شب سپهر دیدهی او پر ستاره بود؛ حضرت رقیه (س)؛ مصطفی متولی
شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۸۹، ۰۶:۵۰ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
آن شب سپهر دیدهی او پر ستاره بود
داغ نهته در جگرش بیشماره بود
در قاب خونگرفتهی چشمان خستهاش
عکس سر بریده و یک حلق پاره بود
شیرین و تلخ خاطرههای سه سال پیش
این سر نبود بین طبق، جشنواره بود
طفلک تمام درد تنش را ز یاد برد
حرفی نداشت، عاشق و گرم نظاره بود
با دست خسته معجر خود را کنار زد
حتی کلام و درد دلش با اشاره بود
زخم نهان به روسریاش را عیان نمود
انگار جای خالی یک گوشواره بود
دستش توان نداشت که سر را بغل کند
دستی که وقت خواب علی گاهواره بود
در لابه لای تاول پاهای کوچکش
هم جای خار هم اثر سنگ خاره بود
ناگاه لب گشود و تلاطم شروع شد
دریای حرفهای دلش بیکناره بود
کوچکترین یتیم خرابه شهید شد
اما هنوز حرف دلش نیمهکاره بود
مصطفی متولی